دوبازلغتنامه دهخدادوباز. (اِ) نوعی از کبوتران است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || قسمی از کاغذباد می باشد. (آنندراج ). بادبادک کودکان . (ناظم الاطباء).
دوباجلغتنامه دهخدادوباج . [ دُ ] (اِخ ) دهی از بخش خمام شهرستان رشت . با 246 تن سکنه . آب آن از نهر رشمک از سفیدرود تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
دوباجلغتنامه دهخدادوباج . [ دُ ] (اِخ ) دهی از بخش لشت نشاء شهرستان رشت . با 140 تن سکنه . آب آن از استخر و نورود از سفیدرود تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
ذوبوسلغتنامه دهخداذوبوس . [ ب َ ] (اِخ ) ملکی از حمیر. و بناء قلعه ٔ بیت بوس را در نزدیکی صنعا برآورده است .
دوباشیلغتنامه دهخدادوباشی . [ دُو ] (ص مرکب ) به زبان فارسی هندی مترجم و ترزبان و تعبیرکننده . (ناظم الاطباء).
دباجلغتنامه دهخدادباج . [ دَب ْ با ] (ع ص ) دیبافروش . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء). || دیباباف . (مهذب الاسماء). ج ، دباجون .
دوبازتابیbireflectanceواژههای مصوب فرهنگستانتوانایی بلورها در تغییر رنگ در نور قطبیدۀ بازتابیده در هنگام چرخیدن نور متـ . چندرنگی بازتابشی reflection pleochroism
مهار دوبازوtwo-leg moorings,span moorings, two-arm mooringsواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مهار که در آن دو لنگر به یکدیگر متصل شدهاند و دهانۀ آنها را یک هرزگرد و زنجیر به شناور وصل میکند
نقش دوبازیگرهdouble castواژههای مصوب فرهنگستاننقشی که دو بازیگر برای اجرای آن آماده میشوند و بهتناوب آن نقش را بازی میکنند
دایرلغتنامه دهخدادایر. [ ی ِ ] (ع ص ) دائر. گردان . گردنده . گردگرد. گردگردان .- عدد دایر ؛ عدد پنج است و از آنرو آنرا دایر گویند که هر چند او را در اعداد ضرب کنند همان پنج بصورت اصلی خود باز آید 5 در 5</
دوبازتابیbireflectanceواژههای مصوب فرهنگستانتوانایی بلورها در تغییر رنگ در نور قطبیدۀ بازتابیده در هنگام چرخیدن نور متـ . چندرنگی بازتابشی reflection pleochroism