دوبینی مستقیمdirect diplopia, uncrossed diplopiaواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دوبینی که در آن تصویر مربوط به چشم راست در سمت راست تصویر مربوط به چشم چپ دیده میشود متـ . دوبینی متقارن homonymous diplopia
دوبینیلغتنامه دهخدادوبینی . [ دُ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دوبین . لوچی . اَحوالی . کاژی . (از یادداشت مؤلف ).دوتا دیدن هر شیئی . رجوع به دوبین شود : اگر تو دیده وری نیک و بد ز حق بینی دوبینی از قبل چشم احول افتاده ست . سعدی . || نف
دوبینیdiplopia, double vision, ambiopia, binocular polyopiaواژههای مصوب فرهنگستاندرک دو تصویر از شیئی یگانه بهصورت همزمان
دوبینی افقیhorizontal diplopiaواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دوبینی که در آن دو تصویر از یک شیء در یک صفحۀ افقی قرار میگیرد، خواه بهصورت متقاطع خواه بهصورت متقارن
دوبینی دوچشمیbinocular diplopiaواژههای مصوب فرهنگستانرؤیت دوگانه که در آن تصویرهای یک شیء در نقاط غیرمتناظر شبکیههای دو طرف تشکیل میشود
دوبینیلغتنامه دهخدادوبینی . [ دُ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دوبین . لوچی . اَحوالی . کاژی . (از یادداشت مؤلف ).دوتا دیدن هر شیئی . رجوع به دوبین شود : اگر تو دیده وری نیک و بد ز حق بینی دوبینی از قبل چشم احول افتاده ست . سعدی . || نف
دوبینیdiplopia, double vision, ambiopia, binocular polyopiaواژههای مصوب فرهنگستاندرک دو تصویر از شیئی یگانه بهصورت همزمان
دوبینیلغتنامه دهخدادوبینی . [ دُ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دوبین . لوچی . اَحوالی . کاژی . (از یادداشت مؤلف ).دوتا دیدن هر شیئی . رجوع به دوبین شود : اگر تو دیده وری نیک و بد ز حق بینی دوبینی از قبل چشم احول افتاده ست . سعدی . || نف
دوبینیdiplopia, double vision, ambiopia, binocular polyopiaواژههای مصوب فرهنگستاندرک دو تصویر از شیئی یگانه بهصورت همزمان