دیوپترلغتنامه دهخدادیوپتر. [ ی ُ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) دستگاه نوری مرکب از دو محیط شفاف دارای ضرایب انکسار متفاوت . قوانین سیر نور در دیوپترها و تشکیل تصویر در آنها از مباحث مهم نورشناسی است . (از دائرة المعارف فارسی ).
ضوطرلغتنامه دهخداضوطر. [ ض َ طَ ] (ع ص ) ضبطر. ضبطار. مرد کلان جثه ٔ فربه ناکس بزرگ سرین . مرد شگرف بی خیر. (منتهی الارب ). ج ، ضَیاطر، ضیاطرة، ضَیْطارون .
دیوپترdiopterواژههای مصوب فرهنگستان1. سطحی که دو محیط نوری مختلف را از هم جدا میکند 2. واحد توان همگرایی یا واگرایی در اجزا و سامانههای نوری، برابر با عکس فاصلۀ کانونی برحسب متر
دوتارلغتنامه دهخدادوتار. [ دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب )که دارای دوتار باشد. که دو رشته و تار داشته باشد. || نام سازی مثل سه تار. (ناظم الاطباء).
دوترکهلغتنامه دهخدادوترکه . [ دُ ت َ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) دوردیفه . دوپشته . دوراکبه . رجوع به دوپشته شود.- دوترکه سوار شدن ؛ دوپشته برنشستن . سوار شدن دو تن بریک مرکب یا بر وسیله ٔ نقلیه ای از قبیل دوچرخه و موتورسیکلت .
دوترغهلغتنامه دهخدادوترغه . [ دُ ت ُ غ َ / غ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مخفف دوترغده که به معنی گرفته شده باشد و معنی ترکیبی آن از دو جانور گرفته شده است . مانند استر که از اسب و الاغ گیرند. (لغت محلی شوشتر). || جانوری است به شکل عقرب که از سیاه و زرد بهم رسد.
ماری ترز دوتریشلغتنامه دهخداماری ترز دوتریش . [ ت ِ رِ دُ ] (اِخ ) (1638 - 1683م .) دختر فیلیپ چهارم پادشاه اسپانی بود و در مادرید متولد شد و پس از ازدواج با لوئی چهاردهم در سال 1660 ملکه ٔ فرانسه گردید
اکثردیکشنری عربی به فارسیبيشتر , ديگر , مجدد , اضافي , زاءد , بعلا وه , بعدي , دوتر , جلوتر , پيش بردن , جلو بردن , ادامه دادن , پيشرفت کردن , کمک کردن به , زيادتر , بيش , بيشترين , زيادترين , بيش از همه
اسپیتزبرگلغتنامه دهخدااسپیتزبرگ . [ اِ ب ِ ] (اِخ ) (بمعنی کوه حاد و نوک تیز) نام گنگبار اقیانوس منجمد شمالی که مرکب است از سه جزیره ٔ بزرگ و چند جزیره ٔ کوچک که بزرگترین آنها نیز به اسپیتزبرگ موسوم است و نام دیگر آن «فریسلاندنو» است و در طرف مغرب واقع شده این جزیره ها در بین <span class="hl" dir=
دوترکهلغتنامه دهخدادوترکه . [ دُ ت َ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) دوردیفه . دوپشته . دوراکبه . رجوع به دوپشته شود.- دوترکه سوار شدن ؛ دوپشته برنشستن . سوار شدن دو تن بریک مرکب یا بر وسیله ٔ نقلیه ای از قبیل دوچرخه و موتورسیکلت .
دوترغهلغتنامه دهخدادوترغه . [ دُ ت ُ غ َ / غ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مخفف دوترغده که به معنی گرفته شده باشد و معنی ترکیبی آن از دو جانور گرفته شده است . مانند استر که از اسب و الاغ گیرند. (لغت محلی شوشتر). || جانوری است به شکل عقرب که از سیاه و زرد بهم رسد.