دودلیلغتنامه دهخدادودلی . [ دُ دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دودل . ارتیاب . شک ورزیدن . دودل بودن . دودله بودن . تردید. تردد. تعلل . شک . ذبذبة. تذبذب . شک و تردید. مردد بودن . (یادداشت مؤلف ) : ادبم مکن که خردم خللم مبین که خاکم ببر از نهاد و طبعم دودلی و د
دودلیدیکشنری فارسی به انگلیسیambivalence, demur, doubt, dubiety, hesitancy, hesitation, indecision, limbo, qualm, question, scruple, scrupulosity, uncertainty, vacillation, vibration
دیودلیلغتنامه دهخدادیودلی . [ وْ دِ ] (حامص مرکب ) دلاوری . (شرفنامه ٔ منیری ). قوت قلب . شجاعت . سخت دلی . (شرفنامه ٔ منیری ). مردانگی و دلاوری . (ناظم الاطباء) : گر سلیمان نه ای به دیودلی در پریخانه چون وطن کردی . خاقانی .دل کم نکن
دیودلی کردنلغتنامه دهخدادیودلی کردن .[ وْ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دلیری کردن : دیودلی میکنند بر سر خاتم خاتم جمشید داشتن نه گزافست . خاقانی .بکنم دیودلی هابسفرتا سلیمان شوم ان شأاﷲ. خاقانی .گنبد آبگینه گو