دورترکلغتنامه دهخدادورترک . [ ت َ رَ ] (ص تفضیلی ، ق مرکب ) کمی دورتر. اندکی دورتر : چون بر حافظخویشش نگذاری باری ای رقیب از بر او یک دو قدم دورترک . حافظ.|| بسیار دورتر، به این معنی «کاف » برای تعظیم باشد. (غیاث ).
دورتریندیکشنری فارسی به انگلیسیendmost, extreme, extremity, farthest, furthermost, furthest, outmost, ultimate, utmost
دورترکلغتنامه دهخدادورترک . [ ت َ رَ ] (ص تفضیلی ، ق مرکب ) کمی دورتر. اندکی دورتر : چون بر حافظخویشش نگذاری باری ای رقیب از بر او یک دو قدم دورترک . حافظ.|| بسیار دورتر، به این معنی «کاف » برای تعظیم باشد. (غیاث ).
دورتریندیکشنری فارسی به انگلیسیendmost, extreme, extremity, farthest, furthermost, furthest, outmost, ultimate, utmost