دورولغتنامه دهخدادورو. [ دُ ] (اِ) مخفف دروغ . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). رجوع به دروغ شود.
دورولغتنامه دهخدادورو. [ دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دوروی . هرچیز که دارای دورویه باشد. (ناظم الاطباء). || دارای دوجهت . دارای دوطرف : یکرویه کرد خواهد گیتی ترا از آن دورو ازاین جهت شده شخص نزار تیغ. مسعودسعد.یعنی که خور رفت از علو<b
دوروفرهنگ فارسی عمید۱. ویژگی پارچه یا چیز دیگر که پشتوروی آن از حیث طرح و رنگ با هم فرق داشته باشد.۲. [مجاز] کسی که گفتارش خلاف کردارش باشد؛ منافق؛ مزور: ◻︎ از مجلس ما مردم «دوروی» برون کن / پیش آر می سرخ و فروکن گل دوروی (فرخی: ۳۶۵).۳. (اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] نوعی گل که یک روی آن زرد است و روی دیگرش س
دورودیکشنری فارسی به انگلیسیambidextrous, double-dealer, false, guileful, insincere, reversible, two-faced
دورگویلغتنامه دهخدادورگوی . (نف مرکب ) گوینده از دور. متکلم از فاصله ٔ بسیار. || (اِ مرکب ) مؤلف این کلمه را بجای کلمه ٔ رادیو برگزیده است .
دورگویلغتنامه دهخدادورگوی . (نف مرکب ) گوینده از دور. متکلم از فاصله ٔ بسیار. || (اِ مرکب ) مؤلف این کلمه را بجای کلمه ٔ رادیو برگزیده است .