دورگیلغتنامه دهخدادورگی . [ دُ رَ ] (حامص مرکب ) چگونگی و حالت دورگ . دورگ بودن .دورگه بودن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دورگه شود.
درِ تحتِفشارpressure door, plug doorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی در بر روی سازة هواگرد تحتِفشار که در هنگام بسته بودن، تمام تنشهای وارد بر سازه، از جمله فشار درونی، را تحمل میکند
درِ بارگُنجcontainer end door, end door 1واژههای مصوب فرهنگستاندری که در دیوارۀ انتهایی بارگُنج تعبیه میشود
دستگیرۀ داخلی درdoor inside handle, interior door handleواژههای مصوب فرهنگستاندستگیرهای در قسمت داخلی در برای باز کردن آن
دورگیرلغتنامه دهخدادورگیر. [ دَ / دُو ] (نف مرکب ) عالم گیر. (ناظم الاطباء). تسخیرکننده ٔ آفاق . (غیاث ). کسی که در زمان خود همان کس والی باشد و بس و معنی ترکیبی آن تسخیرکننده ٔ آفاق است . (از آنندراج ) : من آن دورگیرم که دارای گرد<b
کائیوندلغتنامه دهخداکائیوند. [ ئی وَ ] (اِخ ) یکی از دو تیره ٔ طایفه ٔ دورگی بختیاری موسوم به آسترکی . رجوع به آسترکی شود.
اوداجلغتنامه دهخدااوداج . [ اَ] (ع اِ) ج ِ ودج . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ودج شود. || ج ِ وِداج . (غیاث اللغات ). ج ِ ودج . رگهای گردن . رجوع به ودج شود : گرفتم رگ اوداج و فشردمش به دو چنگ بیامد عزرائیل و نشست از بر من تنگ . ح
دورگیرلغتنامه دهخدادورگیر. [ دَ / دُو ] (نف مرکب ) عالم گیر. (ناظم الاطباء). تسخیرکننده ٔ آفاق . (غیاث ). کسی که در زمان خود همان کس والی باشد و بس و معنی ترکیبی آن تسخیرکننده ٔ آفاق است . (از آنندراج ) : من آن دورگیرم که دارای گرد<b
نادورگیaperiodicityواژههای مصوب فرهنگستانحالت سامانهای که رفتارش در دورههای زمانی مساوی تکرارپذیر نیست