خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دولاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دولاب
/dulāb/
معنی
۱. چرخ چاه؛ چرخ چوبی با دول و ریسمان که با آن آب از چاه میکشند: ◻︎ به چرخ اندر آیند دولابوار / چو دولاب بر خود بگریند زار (سعدی۱: ۱۱۲)، ◻︎ چو شوریدگان میپرستی کنند / بر آواز دولاب مستی کنند (سعدی۱: ۱۱۲).
۲. گنجه و اشکاف کوچک دردار که توی دیوار درست میکنند؛ دولابه.
۳. [قدیمی، مجاز] آسمان؛ چرخ؛ فلک.
۴. [قدیمی] آنچه بر محوری بچرخد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
bin, chest, closet, larder, pantry, windlass
-
جستوجوی دقیق
-
دولاب
لغتنامه دهخدا
دولاب . (اِ مرکب ) چرخی که با آن جهت آبیاری کردن زراعت از چاه آب کشند. خربلة. چرخاب . (ناظم الاطباء). دلوآب .(شرفنامه ٔ منیری ). عجله . چرخ . بکره . چرخ آب کشی . چرخ چاه . (یادداشت مؤلف ). چرخ آب . (لغت محلی شوشتر). منجنین . منجنون . جنجون . منجور. ...
-
دولاب
لغتنامه دهخدا
دولاب . (اِخ ) دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس در 100هزارگزی باختر قشم سر راه مالرو باسعید به قشم با 410 تن سکنه . آب آن از چاه و باران و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
دولاب
لغتنامه دهخدا
دولاب . (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قیدار شهرستان زنجان در 20هزارگزی جنوب قیدار و 4هزارگزی راه مالروی عمومی با 100تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
دولاب
لغتنامه دهخدا
دولاب . (اِخ ) دهی است از دهستان ژاوه رود بخش کامیاران شهرستان سنندج در 45هزارگزی باختر کامیاران و 2هزارگزی جنوب رودخانه ٔ گاورود با 830 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
دولاب
لغتنامه دهخدا
دولاب . (اِخ ) دهی است از دهستان ندوشن بخش خضرآباد شهرستان یزد در 15هزارگزی جنوب خضرآباد و 2هزارگزی راه ندوشن با 185 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
دولاب
لغتنامه دهخدا
دولاب . (اِخ ) قریه ای از قریه های ری در مشرق تهران . (ناظم الاطباء). از اعمال ری که امروز نیز به همین نام معروف است و در آنجا تره و سبزی کارند. (یادداشت مؤلف ). حالیه اراضی آن جزء شهر تهران شده است .
-
دولاب
لغتنامه دهخدا
دولاب . (اِخ ) نام یکی از شهرهای قدیم گیلان . (یادداشت مؤلف ). مقدسی دولاب را شهر مهم جیلان معرفی کرده گوید شهری است پاکیزه ، ابنیه ٔ آن از گچ و سنگ است . بازاری نیکو و مسجدی در وسط بازار دارد. ابوالفداء گوید دولاب همان کسکر است . مقدسی در تنها کتاب...
-
دولاب
لغتنامه دهخدا
دولاب . [ دَ / دو ] (معرب ، اِ) (مأخوذ از فارسی دول + آب ) چرخ چاه که در آن کوزه ها بسته آب کشند. (از آنندراج ) (از غیاث ). ج ، دوالیب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دلو آب یا دول آب و فارسی است . (جوهری از سیوطی در المزهر). قسمی چرخ آبیاری . (...
-
دولاب
لغتنامه دهخدا
دولاب .(اِخ ) دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز در 12هزارگزی شمال قلعه زراس کنار راه مال رو باباروزبهان به پیرعباس با 155 تن سکنه . آب آن از چاه و قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دولاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سریانی. فارسی] ‹دولآب› dulāb ۱. چرخ چاه؛ چرخ چوبی با دول و ریسمان که با آن آب از چاه میکشند: ◻︎ به چرخ اندر آیند دولابوار / چو دولاب بر خود بگریند زار (سعدی۱: ۱۱۲)، ◻︎ چو شوریدگان میپرستی کنند / بر آواز دولاب مستی کنند (سعدی۱: ۱۱۲).۲. گنجه...
-
دولاب
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - چرخ چوبی با ریسمان و سطل که به وسیلة آن از چاه آب کشند. 2 - گنجة کوچک دردار که توی دیوار درست کنند.
-
دولاب
لهجه و گویش مازنی
doolaab ول خرج
-
دولاب
لهجه و گویش تهرانی
چرخ آبکشی از چاه/دهی در جنوب شرقی تهران
-
دولاب
دیکشنری فارسی به انگلیسی
bin, chest, closet, larder, pantry, windlass
-
دولاب
دیکشنری عربی به فارسی
صندوق خانه , پستو , گنجه , خصوصي , مخفي , پنهان کردن , نهفتن , منزوي شدن , قفسه , گنجه ظروف غذا وغيره