دولتمندیلغتنامه دهخدادولتمندی . [ دَ / دُو ل َ م َ ] (حامص مرکب ) صفت دولتمند. بختوری . خوشبختی . سعادتمندی . (یادداشت مؤلف ). بختیاری . (ناظم الاطباء) : ز دولتمندی درویش باشدکه بی سرمایه سود اندیش باشد. نظام
دولتمندیفرهنگ مترادف و متضاد۱. تمکن، تنعم، توانگری، ثروت، غنا ۲. بختیاری، دولتیاری، سعادتمندی، کامیابی ≠ بینوایی، فقر
بیچیزیفرهنگ مترادف و متضادافلاس، بینوایی، تنگدستی، درویشی، فقر، مسکنت، مفلسی، نداری ≠ توانگری، دولتمندی، غنا