دونقلغتنامه دهخدادونق . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است به نهاوند. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ) (از الانساب سمعانی ).
دونکلغتنامه دهخدادونک . [ ن َ ک َ] (ع اِ فعل ) کلمه ٔ اغراء؛ یعنی بگیر آن را. (ناظم الاطباء). بگیر. بگیر تو مرد. (یادداشت مؤلف ). || ادن دونک ؛ نزدیک شو به من . (ناظم الاطباء).
ضنأکلغتنامه دهخداضنأک . [ ض ُ ءَ ] (ع ص ) سخت پی با گوشت آمیخته . ضَنْاءَک . || شترماده ٔ بزرگ هیکل . ضنأکة. (منتهی الارب ).
ژزف دوناکسسلغتنامه دهخداژزف دوناکسس . [ ژُ زِ دُ س ُ ] (اِخ ) سیاستمدار پرتقالی . مولد اوائل قرن شانزدهم میلادی در پرتقال و وفات بسال 1579 م . در قسطنطنیه .