دوچندلغتنامه دهخدادوچند. [ دُ چ َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مضاعف و دوبرابر. (ناظم الاطباء). مضعف . (آنندراج ). دوچندان . دوبرابر. دوتا. مضعوف . (یادداشت مؤلف ). ضعف . (زمخشری ) (دهار) (ترجمان القرآن ). مضاعف . (دهار). دوتا. (زمخشری ). و رجوع به دوچندان شود.
دژوندلغتنامه دهخدادژوند. [ دُژْ وَ ] (ص مرکب ) زشت مانند. || فاسق و بدمذهب . (آنندراج ). بدکار. بدعمل . بی دین . ملحد. (ناظم الاطباء) : درود از ما به بهدین خردمندکه دور است از ره و آئین دژوند. زراتشت بهرام (از آنندراج ).و رجوع به در
دیوندلغتنامه دهخدادیوند. [ دی وَ ] (اِ) نام داروئی است دوایی .(برهان ) (آنندراج ). قسمی از دارو. (ناظم الاطباء).
دوچندانلغتنامه دهخدادوچندان . [ دُ چ َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) دومقابل و مضاعف و دوبرابر. (ناظم الاطباء). دوچند. دوبرابر. دومقابل . ضعف . مضعوف . مضاعف . (یادداشت مؤلف ) : به شبگیر چون ریسمان برشمرددوچندان که هر بار بردی ببرد. فردوسی .د
ضعفلغتنامه دهخداضعف . [ ض َ ع َ ] (ع اِ) جامه های دوچند کرده . (منتهی الارب ). جامه های دوتاکرده شده . (منتخب اللغات ).
تضاعفلغتنامه دهخداتضاعف .[ ت َ ع ُ ] (ع مص ) دوچند شدن آنچه کسی را بود و دوچندان کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دوچندان شدن چیزی که از پیش بود. (از اقرب الموارد).
چهار برابر کردنلغتنامه دهخداچهار برابر کردن . [ چ َ / چ ِ ب َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوبار مضاعف کردن . دوبار دوچند کردن . افزودن چیزی یا تعدادی یا عددی تا آنجا که چهار برابر میزان اول شود.
دوبرابرلغتنامه دهخدادوبرابر. [ دُ ب َ ب َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) ضعف . مضعوف . مضاعف . دوچندان . دوتا. دوچند. (یادداشت مؤلف ). دوتا و دوچندان و دوبخشه و مضعف . (آنندراج ).
مضعفةلغتنامه دهخدامضعفة. [ م ُ ض َع ْ ع َ ف َ ] (ع ص ) ارض مضعفة؛ زمین باران سست رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ثیاب مضعفة؛ جامه های دوچند کرده . (ناظم الاطباء).
دوچندانلغتنامه دهخدادوچندان . [ دُ چ َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) دومقابل و مضاعف و دوبرابر. (ناظم الاطباء). دوچند. دوبرابر. دومقابل . ضعف . مضعوف . مضاعف . (یادداشت مؤلف ) : به شبگیر چون ریسمان برشمرددوچندان که هر بار بردی ببرد. فردوسی .د