دویمینلغتنامه دهخدادویمین . [ دُ ی ُ ] (ص نسبی ، اِ) دویم . (ناظم الاطباء). رجوع به دومین و دویم و دوم شود.
دومنلغتنامه دهخدادومن . [ م َ ] (ترکی ، اِ) دومان . طوفان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دومان و طوفان شود.
دومینلغتنامه دهخدادومین . [ دُ وُ ] (ص نسبی ، اِ) دویمین . (ناظم الاطباء). دومی . که در مرتبه ٔ دوم قرار دارد. (یادداشت مؤلف ) : چندانکه نگه می کنم ای رشک پری بار دومین ز اولین خوبتری . سعدی .و رجوع به دوم و دومی شود.
ذویمنلغتنامه دهخداذویمن . [ ی َ م َ ] (ع اِ مرکب ) یمانی . یمنی : یوماً یمان اذا لاقیت ُ ذایَمَن و اِن لقیت ُ مَعدیاً فَعدنان . عمربن حطان .... اراد انه مع الیمانی یمانی ،و مع العدنانی عدنانی . (عقد الفرید ج <span class="hl" dir="lt
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) مستکفی . موسوم به عبداﷲ. بیست و دویمین خلیفه ٔ عباسی . رجوع به مستکفی ... شود.
ناصرلغتنامه دهخداناصر. [ ص ِ ] (اِخ ) (الَ ...) عبداﷲ. دویمین مدعیان رقیب رسولیان یمن است وی در سال 846 هَ . ق . به امارت رسید. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 89 شود.
دومینلغتنامه دهخدادومین . [ دُ وُ ] (ص نسبی ، اِ) دویمین . (ناظم الاطباء). دومی . که در مرتبه ٔ دوم قرار دارد. (یادداشت مؤلف ) : چندانکه نگه می کنم ای رشک پری بار دومین ز اولین خوبتری . سعدی .و رجوع به دوم و دومی شود.
ناصرالدولةلغتنامه دهخداناصرالدولة. [ ص ِ رُدْ دَ ل َ] (اِخ ) بدربن حسنویه ، مکنی به ابوالنجم دویمین امرای بنی حسنویه ٔ کردستان است . وی به سال 369 هَ . ق . به امارت رسید. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 125 شود.
خمارویهلغتنامه دهخداخمارویه . [ خ ُ ی َ ] (اِخ ) ابن احمدبن طولون . دویمین تن از بنی طولان که از سال 270 تا 282 هَ . ق . ریاست کرده .(یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به ص 252 نزهةالقلوب ج <span class=