دپوچهلغتنامه دهخدادپوچه . [ دَ چ َ / چ ِ ] (اِ) زلو. علق . (ناظم الاطباء). اما کلمه مصحف دیوچه است . رجوع به دیوچه شود.
دوحلغتنامه دهخدادوح . [ دَ] (ع مص ) کلان شدن شکم و فروهشته شدن آن . || بزرگ گردیدن درخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
دویهیةلغتنامه دهخدادویهیة. [ دُ وَی ْ ی َ ] (ع اِ مصغر)بلیه ٔ خوفناک و آسیب و بلای خوفناک . (ناظم الاطباء). تصغیر داهیة. (یادداشت مؤلف ). رجوع به داهیة شود.
میمه دویهلغتنامه دهخدامیمه دویه . [ م ِ م َ دو ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیراستاق بخش مرکزی شهرستان شاهرود، واقع در 42هزارگزی باختر شاهرود با 400 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span
دویةلغتنامه دهخدادویة. [ دَ / دُ وی ی َ ] (ع ص ) ارض دویة؛ زمین بسیار مرض ناموافق مزاج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
دویةلغتنامه دهخدادویة. [ دَ وی ی َ ] (ع ص ) زن بسیار تباه شکم از بیماری . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
دویةلغتنامه دهخدادویة. [ دَ وی ی َ ] (ع اِ) بیابان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فرمان سواران مجاهد و خصوصاً مجاهدین جنگ صلیب . (ناظم الاطباء).
وادی سبیعلغتنامه دهخداوادی سبیع. [ س ُ ب َ ] (اِخ ) نام موضعی است مذکور در شعر غیلان بن ربیع اللص : الاهل الی حومانة ذات عَرفج و وادی سبیع یا علیل سبیل و دویه قفر کان بها القطابری لها فوق الحداب یجول .(از معجم البلدان ).
دویهیةلغتنامه دهخدادویهیة. [ دُ وَی ْ ی َ ] (ع اِ مصغر)بلیه ٔ خوفناک و آسیب و بلای خوفناک . (ناظم الاطباء). تصغیر داهیة. (یادداشت مؤلف ). رجوع به داهیة شود.
دغدویهلغتنامه دهخدادغدویه . [ دُ ی َ ] (اِخ ) دغدو. نام مادر زردشت است . (از برهان ). رجوع به دغدو شود.
دودویهلغتنامه دهخدادودویه . [ دُ دُ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز. 147 تن سکنه . آب آن از چشمه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
خدویهلغتنامه دهخداخدویه . [ خ َ ی َ ] (اِخ ) وی جد سهل بن حسان خدویی حافظ قرآن است . رجوع به خدویی شود.
دادویهلغتنامه دهخدادادویه . [ وَی ْه ْ / دو ی َ ] (اِخ ) ابن شهریار اصفهانی یکی از ایرانیان ناقل و مترجم از فارسی . (لکلرک ج 1 ص 381).
دادویهلغتنامه دهخدادادویه . [ وَی ْه ْ / دو ی َ ] (اِخ ) بروایتی نام یکی از نیاکان ابوالطیب طاهربن حسین بن معصب بن رزیق بن ماهان (یا... رزیق بن اسعدبن دادویه ) است . مؤسس سلسله ٔ طاهریان . (تاریخ سیستان حاشیه ٔ ص 172). کلمه ٔ