دوییفرهنگ فارسی عمیددوتا بودن؛ جدایی و دوگانگی: ◻︎ یعنی چو من و تویی نداریم / بِه گر ز رقم دویی نداریم (نظامی۳: ۵۰۵).
دوءلغتنامه دهخدادوء. [ دَ ] (ع مص ) بیمار گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). داء. (ناظم الاطباء). دردمند شدن . (دهار). رجوع به داء شود.
دوژلغتنامه دهخدادوژ. (اِ) نجاست . || فضله ٔ لکلک . (ناظم الاطباء). دوزه . || بن لاک . براز. لاک مصفی . دوزه . || خرطوم مگس و جز آن . (ناظم الاطباء).
دوگیچیلغتنامه دهخدادوگیچی . [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد. در 11/5هزارگزی شمال بوکان با 338 تن سکنه و آب آن از چشمه می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
تنگ دوییهلغتنامه دهخداتنگ دوییه . [ ت َ یی ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دراگاه است که در بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس واقع است و 254 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
ناحیۀ اِچدوی فشردهcompact H regionواژههای مصوب فرهنگستانناحیۀ اِچدویی که پهنای آن در حدود یک سال نوری است
ناحیۀ اِچدوی کلاسیکclassical H regionواژههای مصوب فرهنگستانناحیۀ اِچدویی که پهنای آن در حدود چند ده سال نوری است
ناحیۀ اِچدوی فرافشردهultra-compact H region, UCH regionواژههای مصوب فرهنگستانناحیۀ اِچدویی که پهنای آن در حدود یکدهم سال نوری است
خدوییلغتنامه دهخداخدویی . [ خ َ ] (اِخ ) سهل بن حسان بن ابی خدویه الخدویی حافظ. ابوحاتم گفت : وی از حافظان قرآن بود و از حاتم بن اسماعیل و یحیی بن سعید قطان و عبدالرحمن بن مهدی روایت کرد و از او احمدبن حنبل و غیر او روایت دارند. (از انساب سمعانی ).
خدوییلغتنامه دهخداخدویی . [ خ َ ] (ص نسبی ) منسوب به خدویه است و خدویه جد سهل بن حسان محدث می باشد. (از انساب سمعانی ).
روان زردوییلغتنامه دهخداروان زردویی . [ رَ زَ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج واقع در 15هزارگزی غرب پاوه بین تبن و دودان . کوهستانی است و آب و هوایی سرد دارد. دارای 761 تن سکنه است که مذهب تسنن دارند و به