ضعف اضطرابیneurocirculatory asthenia, Da Costa's syndrome, effort syndrome, soldier's heart, irritable heartواژههای مصوب فرهنگستاننشانگانی شامل نفسبریدگی و ترس از تلاش، همراه با کوفتگی و احساس درد در پشت قفسۀ سینه که عموماً ناشی از یک اختلال اضطرابی است
کارون دو لانساکوسلغتنامه دهخداکارون دو لانساکوس . [ رُ دُ ] (اِخ ) یکی از مورخین قدیم یونان است که ظاهراً پیش از «هردتوس » میزیسته و کتبی در تاریخ حبشه و ایران و یونان داشته است . (تمدن قدیم ، تألیف فوستل دوکولانژ ترجمه ٔ نصراﷲ فلسفی ).
تئودور دوم لاسکاریسلغتنامه دهخداتئودور دوم لاسکاریس . [ ت ِ ءُ دُ رِ دُوْ وُ م ِ ] (اِخ ) امپراطور «نیسه » یونان و نوه ٔ تئودور اول لاسکاریس و پسر ژان واتاتزس بود (1254-1258 م .). وی شاهزاده ای متین و مؤدب بود. رجوع به تئودور اول لاسکاریس
گومز دو لا سرنالغتنامه دهخداگومز دو لا سرنا. [ گ ُ م ِ دُ س ِ ] (اِخ ) نویسنده ٔ اسپانیایی که در مادرید به سال 1891 م . بدنیا آمد. آثار بسیاری دارد که از جمله «گره گریاس » میباشد.
دولغتنامه دهخدادو. [ دَ / دُو ] (اِمص ) رفتن به شتاب . گام برداشتن بشتاب . اسم مصدر از دویدن . تک . عَدْو. جمز. مقابل قدم و یورتمه و غیره . تاخت . راه رفتن بسرعت . دویدن . (یادداشت مؤلف ). عَدْو. رفتار با سرعت .- امثال : <sp
دولغتنامه دهخدادو. [ دَ / دُو / دُ ] (اِ) مخفف داو، نوبت بازی قمار و غیره .- از زیر دو دررفتن ؛ از کاری مشکل تن زدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به داو شود.- دو بودن ؛ ب
دولغتنامه دهخدادو. [ دَ وِن ْ ] (ع ص ) دَوی . بیمار: رجل دو؛ مرد بیمار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)
دولغتنامه دهخدادو. [ دَوو ] (اِخ ) زمینی میان بصره و مکه به چهارروزه راه هموار و بی نشان که جز به هدایت ستارگان از آن بیرون نتوان شدن .(یادداشت مؤلف ). زمین همواری است بین مکه و بصره در یک جاده به امتداد چهار میل . (از معجم البلدان ).
داه ودولغتنامه دهخداداه ودو. [ هَُ دُ ] (عدد مرکب ) دوازده . دو باضافه ٔ ده . داه صورتی از ده است و «داه و دو» یعنی ده بعلاوه ٔ دو. عدد بعد از یازده و قبل از سیزده . || (اِ مرکب ) مجازاً دوازده برج : ابر داه ودو هفت شد کدخدای گرفتند هریک سزاوار جای .<p class="
دربیدولغتنامه دهخدادربیدو. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان ، واقع در 77هزارگزی جنوب خاوری مشیز و دوهزارگزی خاور چهارطاق ، با 100 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی
دردولغتنامه دهخدادردو. [ دِ دَ / دُ ] (ص ) در تداول خانگی ، زنی یا دختری سخت بی شرم و ستیزه کار. زنی یا دختری که در حضور بزرگتران از خویش سخن گوید و در هر سخن پیشی جوید. زنی سخت بدخوی و بی شرم . زنی زبان آور و سلیطه . زنی سخت بی شرم در گفتار. دختری بی شرم . ب
رادولغتنامه دهخدارادو. (اِخ ) دهی است از دهستان دلاور بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. که در 18هزارگزی باختر دشتیاری و کنار راه مالرو دج بدشتیاری واقع است . ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیر دارای 300 تن سکنه . آب آن از چاه و باران
درگردولغتنامه دهخدادرگردو. [ دَ گ ِ ] (اِخ ) دهی است کوچک ازدهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 400 هزارگزی شمال خاوری زرند و چهار هزارگزی جنوب راه مالرو راور به زرند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).