دست دست کردنلغتنامه دهخدادست دست کردن . [ دَ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعلل کردن . طول دادن . اهمال کردن . به طفره وقت گذراندن . انجام دادن کاری را عمداً به درازا کشاندن . این دست آن دست کردن . مماطله کردن .
پاس دستبهدستflip pass, hand-off passواژههای مصوب فرهنگستاندر بسکتبال، پاس نزدیک با حرکتی کوتاه و نرم که در آن توپ را مستقیماً به دست همتیمی میدهند
دشت قفجقلغتنامه دهخدادشت قفجق . [ دَ ت ِ ق ِ ج َ ] (اِخ ) دشت قفچاق . دشت قبچاق . (از ابن بطوطه ). رجوع به دشت قبچاق و قبچاق شود.
دشت ارزنلغتنامه دهخدادشت ارزن . [ دَ ت ِ اَ زَ ] (اِخ ) سرزمینی است در فارس . (از معجم البلدان ). دشت ارژن . دشت ارجن . رجوع به دشت ارژن شود.
دشت پیمالغتنامه دهخدادشت پیما. [ دَ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب مرخم ) دشت پیمای . دشت پیماینده . صحرانورد. بیابان نورد. دشت سیر. دشت نورد : یکی دشت پیمای برنده راغ بدیدار و رفتار زاغ و نه زاغ . اسدی .به وادی