دمشلغتنامه دهخدادمش . [ دَ م َ ] (ع مص ) به هیجان آمدن از گرما و یا از خوردن دوا. (ناظم الاطباء). شورش دل از گرمی یا از خوردن . (منتهی الارب ): سعفه ؛ دمش سر. (دستوراللغة).
دمشلغتنامه دهخدادمش . [ دَ م ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از دمیدن . تنفس . (ناظم الاطباء) : دم مانند او را [ اژدهای موسی را ] آوازی بود از دهن و دمشی از بینی . (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 441).به بوی جود
دَمش اپتیکیoptical pumpingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که با جذب نور با بسامد مناسب موجب تغییر ترازهای انرژی اتمها یا سامانههای اتمی شود متـ . دَمش نوری
بَرترادَمشevapotranspiration 1, total evaporation, water loss, fly-offواژههای مصوب فرهنگستانفرایند خروج آب براثر تبخیر سطحی خاک یا رودخانهها و دریاچهها و ترادَمِش/ تعرق پوشش گیاهی یک منطقه در دورهای معین متـ . تبخیر ـ تعرق
بیشدَمشoverblowingواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی در نواختن سازهای بادی که در آن با افزایش شدت دمیدن، منطقۀ صوتی بالاتر حاصل میشود و بسامد پایگی نتِ درحالاجرا به بسامدِ هارمونیکهای (harmonics) بالاتر میرسد