ذوالحاللغتنامه دهخداذوالحال . [ ذُل ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خداوند حال . دارای حال . کلمه ای که حال برای اوست : جائنی زیدٌ راکباً، راکباً حال است زید را و زید ذوالحال باشد.
دؤلوللغتنامه دهخدادؤلول . [ دُءْ ] (ع اِ) سختی و شدت . ج ، دآلیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) || اختلاط و تردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || اختلال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
دولوللغتنامه دهخدادولول . [ دُ ] (ص مرکب ) (مرکب از: دو + لول ، لوله ) آنچه دارای دو لوله باشد. || قسمی تفنگ که دولوله دارد. تفنگ یا تپانچه که دارای دولوله است . (یادداشت مؤلف ).