دهلیزلغتنامه دهخدادهلیز.[ دِ ] (معرب ، اِ) مکانی که میان دروازه و خانه باشد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). از آنچه که عرب از فارسی گرفته ، یکی دهلیز است و آن عبارت از میان خانه ودر می باشد. (از المزهر سیوطی ). دالان اندرونی . ج ، دهالیز. (مهذب الاسماء). معرب از فارسی است . (المعرب جوالیقی ص <s
دهلیزفرهنگ فارسی عمید۱. ‹دهلیزه، دالیز، دالیج› راهرو تنگ و دراز؛ دالان.۲. (زیستشناسی) هریک از دو حفرۀ فوقانی قلب که خون را به بطنها میفرستد.
دهلیزلغتنامه دهخدادهلیز. [ دِ ] (اِ) به کسر دروازه و اندرون سرا و به فتح معرب است ودهالیز بر آن جمع بسته اند . (انجمن آرا). بالان . دالان . معرب دالیز. فاصله ٔ میان در و خانه . دالیج . دلیج . (یادداشت مؤلف ). دالان و محل میانه ٔ دو در و یا محلی که میان در خارجی خانه باشد و شیخانه نیز گویند. (
زرافشان کردنلغتنامه دهخدازرافشان کردن . [ زَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زرافشان فرمودن . نثار کردن زر میان مردم . پاشیدن سکه های زرین میان مردم . بخشیدن زر بمردم شادی را، چنانکه در عروسی های بزرگان کنند : از اول دهلیز و آستانه تا به موضع منزل عروس بر مهد زرافشان می کردند. (تاریخ ط
خیسهلغتنامه دهخداخیسه . [ خ َ س َ / س ِ ] (اِ) بیل . کمچه . چمچه . خاک انداز.بیلچه . مقحاة. مسحاة. مجرفه . (یادداشت مؤلف ) : چون مهد بساری رسید شاه ایوان و سرای بهشت آئین فرموده بود کرد و بهر جانب مرزها از رکنی و آملی وشاهی و حسامی و