دپایهلغتنامه دهخدادپایه . [ دَ ی َ / ی ِ ] (اِ) دبستان و مکتب . (ناظم الاطباء) (شعوری ج 1 ورق 426). اما جای دیگر دیده نشد.
داع داعلغتنامه دهخداداع داع . [ ع ِ ع ِ ] (ع صوت ) کلمه ای است که بدان گوسپندان را خوانند یا زجر کنند. (منتهی الارب ).
داهلغتنامه دهخداداه . [ ه َ ] (اِخ )استرابون پارتیها را از مردم داه داند و این مردم وقوم را سکائی شمارد. (ایران باستان ج 3 ص 2192 و 2198). طایفه ای از سکاها که در شمال گرگان و در ساحل جنوب ش
سدپایهلغتنامه دهخداسدپایه . [ س َ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) (از: سد = صد + پای + َه ، پسوند نسبت ) دارای صد و عدد کثیر، پا. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). هزارپا را گویند و آن خزنده ای است زرد که در گوش رود. (برهان ) (آنندراج ).
کیقبادپایهلغتنامه دهخداکیقبادپایه . [ ک َ / ک ِ ق ُ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب )که پایه و مقام کیقباد دارد. بلندپایه : شاهنشه آفتاب سایه کیسخرو کیقبادپایه .نظامی .
صدپایهلغتنامه دهخداصدپایه . [ ص َ ی َ / ی ِ] (اِ مرکب ) هزارپا. ام اربع و اربعین . جانوری است دارای سَم . (المنجد). هزارپا. رجوع به هزارپا شود.
رادار چندپایهmultistatic radarواژههای مصوب فرهنگستانراداری دارای یک فرستنده و چند گیرنده که ازنظر مکانی جدا از یکدیگر قرار دارند