دقمةلغتنامه دهخدادقمة. [ دَ ق ِ م َ ] (ع ص ) شتر و گوسپند که حنک آن ازپیری رفته باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دکمهلغتنامه دهخدادکمه . [ دُ م َ /م ِ ] (اِ) تکمه . دگمه . (فرهنگ فارسی معین ). گوی سینه و گوی گریبان و سردست و امثال آن . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). رجوع به تکمه و دگمه شود : فنک زگوشه ٔ میدان حبر روی نمودکمند و گرز وی از
دکمهbuttonواژههای مصوب فرهنگستانقطعۀ کوچکی در انتهای سازهای زهی مانند ویلن که سیمها را به حالت کشیده نگه میدارد
جوش درزseam weldواژههای مصوب فرهنگستانجوش پیوستهای که بین دو قطعۀ روی هم و در یک سطح، از یک یا چند دکمۀ جوش، بهوسیلۀ گرمایش مقاومتی و اعمال فشار ایجاد میشود
جوشکاری ترکیبیhybrid weldingواژههای مصوب فرهنگستانترکیبی از دو یا چند فرایند جوشکاری که بهطور همزمان برای تولید یک مهرة جوش یا دکمة جوش (nugget) به کار میرود
پیراحلقهcoronaواژههای مصوب فرهنگستانمنطقهای در جوشکاری مقاومتی در اطراف دکمة جوش (nugget) و مهرة جوش که اتصال آن حاصل جوشکاری حالتجامد است