کردکندلغتنامه دهخداکردکند.[ ک ُ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کل تپه ٔ فیض اﷲبیگی بخش مرکزی شهرستان سقز. کوهستانی و سردسیر است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
قزلجه کردکندلغتنامه دهخداقزلجه کردکند. [ ق ِ زِ ج َ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 11 هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 15500 گزی جنوب شوسه ٔمراغه به میانه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معت
بدکندلغتنامه دهخدابدکند. [ ب َ ک َ ] (اِ) رشوت و پاره . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). رشوت . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ شعوری ) : تا ببیند یک نظر دیدارشان روح قدسی جان به بدکند آورد. شمس فخری (از فرهنگ رش