دیدبانیلغتنامه دهخدادیدبانی . [ دی دَ / دْ ] (حامص مرکب ) عمل دیدبان : چو آن سرو روان شد کاروانی ز تاک سرو میکن دیدبانی .حافظ.
دیدبانی 1look-out 2, look-outsواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از تمامی وسایل و تجهیزات موجود اعم از دیداری و شنیداری برای پایش خطرات احتمالی در اطراف کشتی
دیدبانی 2observation 1واژههای مصوب فرهنگستانبرآورد یک یا چند عنصر هواشناختیِ معرف حالت جوّ متـ . دیدبانی وضع هوا weather observation
دیدبانی کوهستانیmountain observationواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از اندازهگیریهای لحظهای وضع هوا که در یک مکان کوهستانی انجام و ثبت میشود
دیدبانی هواشناختیmeteorological observationواژههای مصوب فرهنگستانارزیابی یا اندازهگیری یک یا چند عنصر هواشناختی
دیدبانی دریایی وضع هواmarine weather observationواژههای مصوب فرهنگستاندیدبانی وضع هوا در دریا توسط کشتی
دیدبانی 2observation 1واژههای مصوب فرهنگستانبرآورد یک یا چند عنصر هواشناختیِ معرف حالت جوّ متـ . دیدبانی وضع هوا weather observation
ایستگاه مرتفعhigh-altitude stationواژههای مصوب فرهنگستانایستگاه دیدبانی وضع هوا در ارتفاعی بالاتر از دوهزار متر که نشاندهندۀ وضع هوای تراز دریا نیست
دیدبانیلغتنامه دهخدادیدبانی . [ دی دَ / دْ ] (حامص مرکب ) عمل دیدبان : چو آن سرو روان شد کاروانی ز تاک سرو میکن دیدبانی .حافظ.
دیدبانیلغتنامه دهخدادیدبانی . [ دی دَ / دْ ] (حامص مرکب ) عمل دیدبان : چو آن سرو روان شد کاروانی ز تاک سرو میکن دیدبانی .حافظ.
دارودیدبانیpharmacovigilanceواژههای مصوب فرهنگستانپایش کیفیت و ایمنی مصرف داروها و عوارض احتمالی آنها ازطریق جمعآوری و تحلیل دادههای مربوط به واکنش بیماران
بالگرد دیدبانیobservation helicopter, OHواژههای مصوب فرهنگستانبالگردی که اصولاً برای دیدبانی و شناسایی به کار میرود، اما ممکن است در انجام مأموریتهای دیگر نیز از آن استفاده شود