دیدجانلغتنامه دهخدادیدجان . [ دَ دَ ] (ع اِ) شتران بارکش . (منتهی الارب ). دجانة. شتران که کالا حمل کنند. (از اقرب الموارد).
دیدزنلغتنامه دهخدادیدزن . [ زَ ] (نف مرکب ) دیدزننده . آنکه قیمت و یا وزن و یا مخارج چیزی را تخمین کند. خارص . حازر. حراز. خراص . (از یادداشت مؤلف ).
ترکیب ضدزنگrust-preventive compoundواژههای مصوب فرهنگستانپوششی موقت حاوی بازدارندههای خوردگی و دیگر مواد افزودنی برای محافظت از سطوح آهنی و فولادی در برابر محیطهای خورنده در هنگام ساخت یا نگهداری یا استفاده
روغنهای ضدزنگrustproofing oilsواژههای مصوب فرهنگستانروغنهایی که برای محافظت از زنگزدگی سطوح آهنی یا فولادی در هنگام انبار کردن و حملونقل به کار میروند