ترکیب ضدزنگrust-preventive compoundواژههای مصوب فرهنگستانپوششی موقت حاوی بازدارندههای خوردگی و دیگر مواد افزودنی برای محافظت از سطوح آهنی و فولادی در برابر محیطهای خورنده در هنگام ساخت یا نگهداری یا استفاده
روغنهای ضدزنگrustproofing oilsواژههای مصوب فرهنگستانروغنهایی که برای محافظت از زنگزدگی سطوح آهنی یا فولادی در هنگام انبار کردن و حملونقل به کار میروند
ضدِزنگسازی فسفاتیphosphate rustproofingواژههای مصوب فرهنگستانایجاد پوششهای فسفاتی ضخیم همراه با یک روغن یا واکس برای محافظت سطح فولاد از زنگزدگی
دیدزنلغتنامه دهخدادیدزن . [ زَ ] (نف مرکب ) دیدزننده . آنکه قیمت و یا وزن و یا مخارج چیزی را تخمین کند. خارص . حازر. حراز. خراص . (از یادداشت مؤلف ).
estimateدیکشنری انگلیسی به فارسیتخمین زدن، تخمین، ارزیابی، براورد، دیدزنی، اعتبار، تقویم، قیمت، سنجیدن، بر اورد کردن
تخميندیکشنری عربی به فارسیبراورد , ديدزني , تخمين , تقويم , ارزيابي , قيمت , شهرت , اعتبار , براوردکردن , تخمين زدن , حدس , گمان , ظن , فرض , حدس زدن , کار حدسي , گمان بردن