اُوو دَسُّووگویش بختیاریآبى که هنگام پختن نان کنارِ دستنانپز گذارند تا انگشتان را با آن تر کند.(براى پختن کلوچه شیر بهجاى آب ازدوغ و گل کوشک استفاده کنند). نیز gol kowšak .
دسولغتنامه دهخدادسو. [ دَس ْوْ ] (ع مص ) نیکو و پاکیزه نیامدن شخص . ضد زَکْو. || پنهان کردن خود را و استخفاء. (از اقرب الموارد). پنهان کردن . (تاج المصادر بیهقی ). دسوة. و رجوع به دسوة شود.
دسوةلغتنامه دهخدادسوة. [ دَس ْ وَ ] (ع مص ) کم شدن . (از منتهی الارب ). ضد زَکْو که گوالیدن است . || پوشیده شدن . (از منتهی الارب ). پنهان گشتن . (ناظم الاطباء). || نیکو و لایق نیامدن شخص . (از ناظم الاطباء). دَسْو. و رجوع به دسو شود.
دشولغتنامه دهخدادشو. [ دَش ْوْ ] (ع مص )نیک درآمدن در جنگ . (از منتهی الارب ). فرو رفتن در جنگ . (از اقرب الموارد). دشوة. و رجوع به دشوة شود.