دیماطیلغتنامه دهخدادیماطی . (اِ) بخار سوخته راگویند که از برق بهم میرسد و برجاها میخورد سوخته ٔ آن سیماب را منعقد گرداند و بعضی گویند دیماطی نوعی از سنگ است که در دریا میباشد. (برهان ) (آنندراج ).
دمیاطیلغتنامه دهخدادمیاطی . [ دِم ْ ] (اِخ ) بکربن سهل بن اسماعیل بن نافع دمیاطی ، مکنی به ابومحمد (196 - 289 هَ . ق .). او راست : کتاب تفسیر قرآن . (از یادداشت مؤلف ) (از اسماء المؤلفین ).
دمیاطیلغتنامه دهخدادمیاطی . [ دِم ْ ] (اِخ ) شیخ محمد دمیاطی شافعی ، معروف به خضری . از بزرگان علمای شافعی بود. به سال 1213 هَ . ق . بدنیا آمد و به سال 1287 هَ . ق . درگذشت . دمیاطی در مدرسه ٔ طبرسیه ٔ قاهره به تحصیل پرداخت و د
دمیاطیلغتنامه دهخدادمیاطی . [ دِم ْ ] (اِخ ) شیخ محمد قاضی . او راست : الدلیل التام علی مرشد الانام . (از معجم المطبوعات مصر).
دمیاطیلغتنامه دهخدادمیاطی . [ دِم ْ ] (اِخ ) محمد افندی حمدی ، معروف به نشار. از شعرا بود. او راست : ثمرات الافکار، که دیوان اشعار اوست . (از معجم المطبوعات مصر ج 1 ص 886).
دمیاطیلغتنامه دهخدادمیاطی . [ دِم ْ ] (اِخ ) مصطفی افندی . استاد مدارس دولتی . او راست : 1 - اجمال الکلام فی العرب و الاسلام . 2 - التاریخ الاثری من القرآن الشریف . (از معجم المطبوعات مصر ج 1 ص
حجر دیماطیلغتنامه دهخداحجر دیماطی . [ ح َ ج َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حمداﷲ مستوفی در نزهةالقلوب گوید: سنگی است سیاه مثل لحام (؟) در دریا میباشد سوخته و با زیبق سحق کرده بر طلا نهند و بر آتش عرض کنند آبی رجراج شود.
حجر دمیاطیلغتنامه دهخداحجر دمیاطی . [ ح َ ج َ رِ دَم ْ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حجر دیماطی شود.
حجر دیماطیلغتنامه دهخداحجر دیماطی . [ ح َ ج َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حمداﷲ مستوفی در نزهةالقلوب گوید: سنگی است سیاه مثل لحام (؟) در دریا میباشد سوخته و با زیبق سحق کرده بر طلا نهند و بر آتش عرض کنند آبی رجراج شود.