ذوانسلغتنامه دهخداذوانس . [ ] (اِخ ) ظاهراً نام یکی از ملوک حمیر. به مجمل التواریخ و القصص حاشیه ٔ صفحه ٔ 154 رجوع شود.
دژآهنجلغتنامه دهخدادژآهنج . [ دُ هََ ] (ص مرکب ) دژآهنگ . بدخوی .(برهان ). بدخوی و ترش روی . (ناظم الاطباء). تندخلق . || خشمگین و سهمناک و بدکردار. (برهان ). خشمگین و غضبناک . || (اِ مرکب ) تیر تخش . (برهان ) (آنندراج ). || زوبین . (برهان ). سنان کوچک . (آنندراج ). نیزه ٔ کوچک نوک تیز. (ناظم ال
احمقفرهنگ مترادف و متضادابله، الاغ، بیشعور، بیهوش، خر، دنگل، دیوانهوش، رعنا، زودباور، سادهلوح، کمخرد، کمعقل، کمعقل، کندفهم، کودن، گاوریش، گول، گول، نادان، نادان، ناقصعقل، نفهم، ≠ دانا