درونیلغتنامه دهخدادرونی . [ دَ] (ص نسبی ) مقابل برونی . (از آنندراج ). درون . اندرون . اندرونی . (ناظم الاطباء). داخلی . مقابل بیرونی . خارجی . (یادداشت مرحوم دهخدا). || باطنی . مقابل بیرونی . ظاهری . (یادداشت مرحوم دهخدا). باطن . (ناظم الاطباء). معنوی . حقیقی . (ناظم الاطباء) <span class="hl"
دگرگونگیلغتنامه دهخدادگرگونگی . [ دِ گ َ گو ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) (اصطلاح زمین شناسی ) عواملی که موجب تغییرات فاحش در ساختمان سنگها می شوند و آن عوامل عبارتند از گرما، نفوذ مایعات یا گازها، فشارهایی که در هنگام حرکات قشر جامدزمین حادث میشود، و سنگینی طبقات سنگ
دگرگونیلغتنامه دهخدادگرگونی . [ دِ گ َ گو ] (حامص مرکب ) دیگرگونی . تغیر. تغییر. (یادداشت مرحوم دهخدا). تبدیل و تغییر. || واژگونی . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح جانورشناسی ) دگردیسی . (از دایرةالمعارف فارسی ). رجوع به دگردیسی شود.
دیگرگونیلغتنامه دهخدادیگرگونی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) حالت وچگونگی دیگرگون . دگرگونی . تغیر و تبدل . تبدیل و تحویل . (ناظم الاطباء). تغییر. (یادداشت مرحوم دهخدا).
دیگرگونگیلغتنامه دهخدادیگرگونگی . [ گ َ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) دگرگونه . دگرگونگی . دیگرگونه شدن .
دیگرگونیلغتنامه دهخدادیگرگونی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) حالت وچگونگی دیگرگون . دگرگونی . تغیر و تبدل . تبدیل و تحویل . (ناظم الاطباء). تغییر. (یادداشت مرحوم دهخدا).
باژفرهنگ فارسی معین(پیش .) = واژ. باز: بر سر اسماء آید به معنی قلب و عکس و دیگرگونی : باژگونه ، باژگون .
برگردانیدگیلغتنامه دهخدابرگردانیدگی . [ ب َ گ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی برگردانیده . انتقال . تغییر. تغییر وضع. واژگونی . (ناظم الاطباء): غَیر؛ دیگرگونی و برگردانیدگی . (از منتهی الارب ). رجوع به برگردانیدن شود.
دگرگونیلغتنامه دهخدادگرگونی . [ دِ گ َ گو ] (حامص مرکب ) دیگرگونی . تغیر. تغییر. (یادداشت مرحوم دهخدا). تبدیل و تغییر. || واژگونی . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح جانورشناسی ) دگردیسی . (از دایرةالمعارف فارسی ). رجوع به دگردیسی شود.
بازگونگیلغتنامه دهخدابازگونگی . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) مخالفت . عدم موافقت .(ناظم الاطباء). || دیگرگونی : یکی از بازگونگیش [ جهان ] همانک گل در و پنجه است و نیم صداست چپ نهادند عقد نهصد راراست گیریش نه صد و نه نود است .
متحجرلغتنامه دهخدامتحجر. [ م ُ ت َ ح َج ْ ج ِ ] (ع ص ) سخت گردیده . (از آنندراج ). صلب و سخت گشته مانند سنگ . (ناظم الاطباء). || حجر سازنده . (آنندراج ). || تنگ گیرنده بر کسی . (آنندراج ). || سنگ شده . (ناظم الاطباء). آنچه به صورت سنگ درآمده . سنگ شده . || بسیارسنگ . ارض متحجرة؛ زمین سنگناک .
دیگرگونیلغتنامه دهخدادیگرگونی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) حالت وچگونگی دیگرگون . دگرگونی . تغیر و تبدل . تبدیل و تحویل . (ناظم الاطباء). تغییر. (یادداشت مرحوم دهخدا).
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات
دام ساختنلغتنامه دهخدادام ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) ساختن تله و دام . ساختن آلت گرفتار کردن شکار و حیوانات . || دام نهادن . دام گستردن . تعبیه کردن دام . حیله ورزیدن : زواره فرامرز و دستان سام نباید که سازند پیش تودام . فردوسی .دام هم
دام ظلهلغتنامه دهخدادام ظله . [ م َ ظِل ْ ل ُه ْ ] (ع ، جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) سایه اش پاینده باد. بردوام و پایدار باد سایه ٔ او.- دام ظله العالی ؛ پاینده باد سایه ٔ بلندپایه ٔ او.
دیگرگونیلغتنامه دهخدادیگرگونی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) حالت وچگونگی دیگرگون . دگرگونی . تغیر و تبدل . تبدیل و تحویل . (ناظم الاطباء). تغییر. (یادداشت مرحوم دهخدا).