درِ تحتِفشارpressure door, plug doorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی در بر روی سازة هواگرد تحتِفشار که در هنگام بسته بودن، تمام تنشهای وارد بر سازه، از جمله فشار درونی، را تحمل میکند
درِ بارگُنجcontainer end door, end door 1واژههای مصوب فرهنگستاندری که در دیوارۀ انتهایی بارگُنج تعبیه میشود
دستگیرۀ داخلی درdoor inside handle, interior door handleواژههای مصوب فرهنگستاندستگیرهای در قسمت داخلی در برای باز کردن آن
رام گردیدنلغتنامه دهخدارام گردیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) رام شدن . رام گشتن . تسلیم شدن . ساکت شدن . فرمانبردار شدن : اذلیلاء؛ خوار و رام گردیدن . تدنیح ؛ رام گردیدن . تدنیخ ؛ رام گردیدن . درقله ؛ رام و فرمانبردار گردیدن کسی را. دنوخ ؛ رام و نرم گردیدن . دوخ ؛ رام گردیدن . ذِل ؛ رام گردیدن . رام ؛
تاریک گردیدنلغتنامه دهخداتاریک گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) تاریک شدن . تاریک گشتن .تیره و تار شدن : غُربة؛ تاریک گردیدن . اِظلام ؛ تاریک گردیدن شب . اغضاء؛ تاریک گردیدن شب . ادجاء؛ تاریک گردیدن شب . تدجی ؛ تاریک گردیدن شب . دجو؛ تاریک گردیدن شب . غسو، اِغساء، غَسی ً، غَسم ، اِغسام ؛ تاریک گردید
اعبنقاءلغتنامه دهخدااعبنقاء. [ اِ ب ِ ] (ع مص ) سخت داهی و بلا و بدخوی گردیدن . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ). داهی گردیدن و گویند: بدخوی گردیدن . (از اقرب الموارد). بلای سخت شدن و بدخوی گردیدن . (از ناظم الاطباء). بدخوی گردیدن . (از نشوءاللغه ص 17).
دیگرفرهنگ فارسی عمید۱. جز؛ غیر؛ بیگانه؛ شخصی یا چیزی غیر از آنکه یا آنچه قبلاً دیده یا گفتهشده، مثل کس دیگر، روز دیگر، سال دیگر.۲. (قید) باز و مجدد.
دیگرلغتنامه دهخدادیگر. [ گ َ ] (ص ، اِ) صفت مبهم شخص یا شیئی که قبلاً بیان کرده اند. مخفف آن دگر است که بیان میکند شخص یا چیزی را علاوه بر شخص و چیزی که پیش بیان کرده اند. این کلمه هنگامی که صفت باشد گاه مانند دیگر صفتها موصوف آن حذف و «دیگر» جانشین آن میشود و علامت جمع موصوف بدان می پیوندد:ا
دیگردیکشنری فارسی به انگلیسیafter, again, alternative, another, else, extra, following, further, more, next, other
ددیگرلغتنامه دهخداددیگر. [ دُ ] (ق مرکب ) عدد ترتیبی . دوم . ثانیاً. دودیگر : ددیگر چنین هست رویم که هست یکی گر دروغ است بنمای دست .فردوسی .
دودیگرلغتنامه دهخدادودیگر. [ دُ دی گ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دُدیگر. دوم . دومین .(یادداشت مؤلف ). ثانی . رجوع به ددیگر و دوم شود.
روز دیگرلغتنامه دهخداروز دیگر. [ زِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روز دگر. فردا : روز دیگر ملک بعذر قدومش رفته بود عابد از جای برجست .(گلستان ). || روز قیامت . (از آنندراج ).
سدیگرلغتنامه دهخداسدیگر. [ س ِ گ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سومین . سوم . سیم : یکی هوای روز و دیگر هوای فصول سال چون تابستان و زمستان و بهارگاه و تیرماه و سدیگر هواهای شهرها... (هدایة المتعلمین ).سدیگر که گیتی زنابخردان بپالود و بستد ز دست بدان . <p class=