دایتیلغتنامه دهخدادایتی . (اِخ ) (رود) نام رودی به آریاویج . صورت اوستائی نام رودی که امروزه به جیحون یا آمویه و یا وهرود و یا به رود و یا آمودریاموسوم است . دایتیک . رجوع به مزدیسنا ج 1 ص 50 شود.
ذاتیلغتنامه دهخداذاتی . (اِخ ) (شیخ سلیمان ...) یکی از شعرا و از مشایخ طریقه ٔ خلوتیه از مردم کاشان قصبه ٔ بروم ایلی است ...وی از جانشینان شیخ حقی افندی بروسه ای بود و در قصبه ٔ مزبوره در تکیه ٔ خلوتیه پوست تخت ارشاد گسترده داشت وبه سال 1151 درگذشت . بیت
ذاتیلغتنامه دهخداذاتی . (اِخ ) یکی از مشاهیر شعرای عثمانی از مردم بالیکسر. نامش عوض . متولد 876 او در اوایل عمر شغل کفشدوزی می ورزید و پس از آنکه به اسلامبول رفت قصائدی در مدح سلطان بایزیدخان ثانی و اکابر معاصر بگفت و جوائزی بوی دادند و از آنگاه ببعد با صلات
ذاتیلغتنامه دهخداذاتی . (اِخ ) (شیخ سلیمان ...) یکی از شعرا و از مشایخ طریقه ٔ خلوتیه از مردم کاشان قصبه ٔ بروم ایلی است ...وی از جانشینان شیخ حقی افندی بروسه ای بود و در قصبه ٔ مزبوره در تکیه ٔ خلوتیه پوست تخت ارشاد گسترده داشت وبه سال 1151 درگذشت . بیت
ذاتیلغتنامه دهخداذاتی . (اِخ ) یکی از مشاهیر شعرای عثمانی از مردم بالیکسر. نامش عوض . متولد 876 او در اوایل عمر شغل کفشدوزی می ورزید و پس از آنکه به اسلامبول رفت قصائدی در مدح سلطان بایزیدخان ثانی و اکابر معاصر بگفت و جوائزی بوی دادند و از آنگاه ببعد با صلات
ذاتیلغتنامه دهخداذاتی . [ تی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به ذات . گوهری ، گهری . جبلی . غریزی . طبیعی . فطری . جوهری : مقابل عرضی . عارضی : حسن و قبح اشیاء ذاتی نیست . اصلی . ذاتی بیاءِ النّسبة عندالمنطقیین یطلق بالاشتراک علی معان : منها یقال الذّاتی لکل ّ شی ٔ ما یخصّه و یُمیزه عن جمیع ما عداه . و
حدوث ذاتیلغتنامه دهخداحدوث ذاتی . [ ح ُ ث ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نیاز به دیگری داشتن . الحاجة الی الغیر. (تعریفات جرجانی در کلمه ٔ حادث ). در مقابل حدوث زمانی . هو کون الشی ٔ مفتقراً فی وجوده الی الغیر. (تعریفات جرجانی ص 56).
حرارت ذاتیلغتنامه دهخداحرارت ذاتی . [ ح َ رَ ت ِ ذا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرارت غریزی . رجوع به حرارت و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
حرکت ذاتیلغتنامه دهخداحرکت ذاتی . [ ح َ رَ ک َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرکتی است که عُروض آن بر ذات جسم بنفسه باشد. (تعریفات جرجانی ). در مقابل حرکت عرضی . و رجوع به دستور العلماء احمد نگری شود.
خوش ذاتیلغتنامه دهخداخوش ذاتی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص مرکب ) خوش فطرتی . خوش طینتی . خوش سرشتی . پاک گهری .
دائم ذاتیلغتنامه دهخدادائم ذاتی . [ ءِ م ِ تی ی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اصطلاحی است در منطق و شرح آن اینکه اعتبار دوام از دو گونه کنند: اول آنکه عموم و خصوص میان ضرورت و دوام اعتبار نکنند، بل ملاحظت دوام تنها کنند. و به این اعتبار، یا محمول موضوع را دائم بود بدوام ذات موضوع ، یا بدوام صفت او، و