کارخانة لبنیاتdairy factory, creamery, dairyواژههای مصوب فرهنگستانواحدی تولیدی که در آن فراوردههای شیری تولید میشود
پخشینۀ لبنیdairy spreadواژههای مصوب فرهنگستانپخشینهای که پایۀ آن چربی شیر است و میزان چربی آن کمتر از کره است
پیغذای لبنیdairy dessertواژههای مصوب فرهنگستانپیغذایی آمادۀ مصرف، ازجمله انواع بستنی خامهای و پنیرهای تازه و شیرخاگین، که از فراوردههای شیری مانند خامه و شیر و ماست تهیه شده باشد
فراوردۀ لبنیdairy productواژههای مصوب فرهنگستانهر فراوردۀ غذایی که از شیر تهیه شود متـ . فراوردۀ شیری milk product
نوشابۀ لبنیdairy beverageواژههای مصوب فرهنگستاننوشابهای که عمدتاً از شیر و فراوردههای آن تهیه میشود
سرحوضلغتنامه دهخداسرحوض . [ س َح َ / حُو ] (اِ مرکب ) گویا ساحتی که عادتاً در اطراف حوضها خالی از درخت نگاه دارند نشستن را : و چهارباغهای خوش و سرحوضهای نیکو و درختهای کج خرگاهی بود به نوعی که ذره ای آفتاب شرقی و غربی به نشستگاه سرحوض ن
عین کماللغتنامه دهخداعین کمال . [ ع َ / ع ِ ن ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چشم زخم . عین الکمال . رجوع به عین الکمال شود : ذره نماید آفتاب ار به جمال تو رسدعین کمال خسته باد ار به کمال تو رسد. خاقانی .
ابوالمؤیدلغتنامه دهخداابوالمؤید. [ اَ بُل ْ م ُ ءَی ْ ی َ ] (اِخ ) رونقی بخارائی . عوفی در لباب ضمن ذکر شعرای عهد سامانی گوید: روزبازار هنر او با رونق و گلستان شعر اورشک بستان خورنق بود. در مدح امیر خراسان میگوید:جانی ست تیغ شاه که دید اینچنین شگفت جانی کز او بود تن و جان همه خراب لرز
نشستگاهلغتنامه دهخدانشستگاه . [ ن ِ ش َ ] (اِ مرکب ) جای نشستن . جائی که کسی می نشیند. (ناظم الاطباء). جای . مکان : نشستگاه تو بر تخت خسروانی بادنشستگاه عدوی تو بر چَه ِ ارژنگ . فرخی . || مجلس . (دهار) : نش
ذرهلغتنامه دهخداذره . [ ذَرْ رَ / رِ ] (اِ) هر جزء غبار منتشر در هوا و جز آن . چیزهای نهایت خرد که از روزن پیدا آید چون آفتاب یا روشنی بر وی تابد. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نصف از سدس قطمیر است (یعنی دوازده یک ) و بعضی گفته اند که ذرّه را وزنی نباشد چن
ذرهفرهنگ فارسی عمید۱. مقدار اندک از چیزی.۲. (اسم، فاعلی) هریک از اجسام ریزۀ پراکنده در هوا که در شعاع آفتاب دیده میشود.
ذرهcorpuscleواژههای مصوب فرهنگستانهریک از ذرههای ریزی که در نظریة ذرهای نور به نور نسبت داده میشود
ذرهparticleواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی، مهندسی بسپار] هر شیء ریزی که میتوان به آن جرم و یک موقعیت قابلمشاهده در فضا نسبت داد [فیزیک] 1- جسمی که گسترش فضایی و ساختار و حرکت داخلی آن قابلصرفنظر باشد 2- هر شیء ریزی که میتوان به آن جرم و یک موقعیت قابلمشاهده در فضا نسبت داد
ذرهلغتنامه دهخداذره . [ ذَرْ رَ / رِ ] (اِ) هر جزء غبار منتشر در هوا و جز آن . چیزهای نهایت خرد که از روزن پیدا آید چون آفتاب یا روشنی بر وی تابد. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نصف از سدس قطمیر است (یعنی دوازده یک ) و بعضی گفته اند که ذرّه را وزنی نباشد چن
ذن بذرهلغتنامه دهخداذن بذره . [ ذُ ؟ ] (اِخ ) ذن برة پادشاه اراگن پسر الفنش الرابع از 1319 تا 1336 م . حلل السندسیة ص 324 ج 2 و رجوع به بترُه در همان کتاب و رجو
کوذرهلغتنامه دهخداکوذره . [ ک َ ذَ رَ / رِ ] (اِ) کودره . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). رجوع به کودره شود.