لغتنامه دهخدا
حذق . [ ح ِ ] (ع مص ) حذاق . حذق صبی قرآن را یا عملی را؛ آموختن او قرآن را. نیکو دریافتن کودک خواندن را یا کار را. || زیرک شدن در کاری . (تاج المصادر بیهقی ). استادی . نیک دانی . زیرکی . خلاف خرف : حذق تو چنانست که بی نبض و دلیلی می بازنمائی عر