ذوحسملغتنامه دهخداذوحسم . [ ح ُ س ُ ] (اِخ ) نام موضعی در شعر مهلهل در رثاء برادر خود : الیلتنا بذی حسم انیری اذا انت انقضیت فلاتحوری .رجوع به عقد الفرید ج 6 ص 75 شود.