ذوعرائللغتنامه دهخداذوعرائل . [ ع َ ءِ ] (اِخ ) ابن الاثیر در المرصع گوید، نام آبی است بنجد بنوعباده را.
دورالواژهنامه آزاددر زبان ترکی دور به معنی بیاست واستا و آل به معنی بخر و خرید کن ودر کل به معنی به است وخرید کن
ذوارللغتنامه دهخداذوارل . [ اُ رُ ] (اِخ ) نام کوهی به زمین غطفان . میان دیار غطفان و زمین عذرة. || نام مَصنعی به دیار طی .
داریاللغتنامه دهخداداریال . [ دارْ ] (اِخ ) گذرگاهی در کوههای گرجستان بوده است که مردمان شمال نجد ایران از آن برای عبور بسمت ایران مرکزی استفاده میکرده اند. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 284 شود.
تنگ داریاللغتنامه دهخداتنگ داریال . [ ت َ گ ِ ] (اِخ ) راهی است که از آن طرف قفقاز به تفلیس منتهی می شود و پیش از این تنگ جر، دربند زور و دربند آلانها نیز نامیده می شد. رجوع به تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2459، <span class="hl" dir="l