لغتنامه دهخدا
عراض . [ ع ِ ] (ع اِ) داغی یا خطی است پهناور. (از اقرب الموارد). || سرین ستور. (منتهی الارب ). || آهنی است که سم شتر را به وی داغ کنند تا اثر وی شناخته شود. || کرانه . (منتهی الارب ). || نیزه . || ابر با رعد و برق . (مهذب الاسماء). || شکاف . (اقرب الموارد). || عراض الحدیث ، م