دژکاملغتنامه دهخدادژکام . [ دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) زاهد و پرهیزکار. (برهان ) (آنندراج ). پارسا. (ناظم الاطباء). || خواجه سرا. (برهان ) (آنندراج ). || پیر سال دیده . (ناظم الاطباء). دژکامه . و رجوع به دژکامه شود.
دژکاملغتنامه دهخدادژکام . [ دُ ] (ص مرکب ) بدکام . تلخ کام . اندوهناک . بی مراد. نومید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : یکی نامه نوشت از ویس دژکام به رامین نکوبخت نکونام . (ویس و رامین ).|| سهمناک و خشمگین . (برهان ) (آنندراج ). غضبناک
دژکامفرهنگ فارسی عمید۱. ویژگی کسی که به کام و آرزوی خود نرسیده؛ اندوهگین: ◻︎ یکی نامه نوشت از ویس دژکام / به رامین نکوبخت و نکونام (فخرالدیناسعد: ۲۵۷).۲. خشمناک.۳. زاهد و پرهیزکار.۴. خواجۀ سرا.