عملگر دلdel operatorواژههای مصوب فرهنگستانقاعدهای که به تابع f از سه متغیر و x و y و z تابعی بُرداریمقدار منسوب میکند که مؤلفههای آن در جهتهای x و y و z مشتقات جزئی متناظر f هستند متـ . نابلا nabla
خط اختصاصیdedicated access line, DAL, dedicated line, DLواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خط ارتباطی که بهطور اختصاصی میان مشترک و شبکۀ مخابراتی برای مبادلۀ انواع داده به کار میرود
جلای ماتdull lusterواژههای مصوب فرهنگستانجلای سطح کانی یا سنگ هنگامی که نور را به جای بازتاباندن بپاشاند
ذیللغتنامه دهخداذیل . [ ذَ ] (ع اِ) دامان . دامان جامه . دامن . دامن هر چیزی . || دامنه : و آن بیابان سر بسر در ذیل کوه بر خلایق گشته موسی با شکوه . مولوی . || آخر هر چیزی . || سپس هر چیزی . || ذیل ریح ؛ آنچه زمین را روبد از باد و
ذیللغتنامه دهخداذیل . [ ذَ ] (ع مص ) دامن کشان رفتن . خرامیدن . (دهار) (زوزنی ). دامن کشیدن و خرامان رفتن . دامن بر زمین کشیدن . دامن درکشیدن . (دهار). || صاحب ذیل و دامان شدن . || ذیل ذنب ؛ برداشتن دم را. افراشتن دم را. || ذالت المراءة ذیلا؛ لاغر گردید. || ذال الشی ٔ؛آسان رسید. سبک گردید. |
ذیلاًلغتنامه دهخداذیلاً. [ ذَ لَن ْ ] (ع ق ) در ذیل . در زیر. در پائین . بعد از این . کمی بعد، پس از این . بعد. سپس . بعید هذا.
ذیلفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] آخر چیزی.۲. [قدیمی] دامان؛ دامن؛ دامن هرچیز؛ پایین؛ دنباله.۳. [قدیمی] دم.