رأی دادگاهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات اه، احکام، رأی، نتیجه، تشخیص قاضی، تصمیم، حُکم قضاوت ترک اختلاف با دخالت قاضی، سازش
پرتو تصویرimage ray, perspective rayواژههای مصوب فرهنگستانخط مستقیمی که نقطهای در فضای شیء یا فضای تصویر را به مرکز تصویر وصل میکند
پرتوِ دیداری اصلیprincipal visual ray, principal ray 2واژههای مصوب فرهنگستانامتداد عمود بر صفحۀ منظر (perspective plane) از نقطۀ دید
پرتو ایکس مشخصهcharacteristic X-ray, characteristic rays, characteristic radiationواژههای مصوب فرهنگستانتابشی الکترومغناطیسی که براثر نوآرایی الکترونها در پوستههای داخلی اتمها گسیل میشود
تلسکوپ پرتوایکسX-ray telescope, X-ray multi-mirror telescopeواژههای مصوب فرهنگستانابزاری برای آشکارسازی پرتوهای ایکس
auto-da-feدیکشنری انگلیسی به فارسیخودکار دا-ف، رای دادگاه، اجرای رای، اجرای حکم اعدام و مجازات شخص مرتد
قضاوتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ا، صدور رأی، صدورحکم، اظهارنظر، نتیجهگیری، استنتاج، تشخیص تصمیم، رأی دادگاه، حکم اجرایقانون، رعایت
رأیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام نظر، رأی مخفی، رأیعلنی انتخابات، نظرخواهی، همهپرسی، نظرسنجی، رفراندوم، مشورت با مردم، رأیگیری، شمارش آرا جلسۀ علنی، غیرعلنی ورقۀ رأی دمکراسی
سبد رأیvote bank/ vote-bank/ votebankواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهآرای رأیدهندگانی که بهطور جمعی و همیشگی به یک حزب یا نامزد خاص رأی میدهند
حق رأیfranchise 1, suffrage, elective franchise, political franchiseواژههای مصوب فرهنگستانحق دادن رأی در انتخابات