رابدلغتنامه دهخدارابد. [ ب ِ ] (ع اِ) گنجینه دار.خزانه دار. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
رابضلغتنامه دهخدارابض . [ ب ِ ] (ع ص ) قلعه دار. (از آنندراج ). || مقیم و ساکن و منه : لا تبعثوا الرابضین ؛ ای الترک و الحبشه . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (شرح قاموس ). و رجوع به رابضان شود.
رابطلغتنامه دهخدارابط. [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) راهب و مرد زاهد و حکیم از دنیا رمیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). راهب و زاهد. (اقرب الموارد). || رابط الحاش : مرد دلیر که از جا نرود. (منتهی الارب ).سخت دل و شجاع و دلیر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || نفس رابط؛ فراخ و پهنا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطب
رابطفرهنگ فارسی عمید۱. واسطه میان دو تن یا دو چیز؛ ربطدهنده؛ پیونددهنده.۲. آنچه دو یا چند کلمه یا جمله را به هم پیوند میدهد.۳. [قدیمی] راهب، زاهد، و حکیم ازدنیابریده.
میانجیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ترک، واسطه، حَکَم، داور، عاقد، دلال، دلالمحبت، دلاله، محلل، کارچاقکن، مدیوم، رابط عالم غیب، پایمرد تعدیل کننده
حس ششمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب یطانپرستی، علومپوشیده، تصوف، علم نهانی، قبالا، تفسیر رمزی، علوم غریبه، علوم خفیه، جادوگری، غیبگویی، فال، حس ششم، شم جستجوکنندۀ علوم پوشیده، رابط عالم غیب▼، صوفی غیب، عالم غیب
رابطلغتنامه دهخدارابط. [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) راهب و مرد زاهد و حکیم از دنیا رمیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). راهب و زاهد. (اقرب الموارد). || رابط الحاش : مرد دلیر که از جا نرود. (منتهی الارب ).سخت دل و شجاع و دلیر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || نفس رابط؛ فراخ و پهنا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطب
رابطفرهنگ فارسی عمید۱. واسطه میان دو تن یا دو چیز؛ ربطدهنده؛ پیونددهنده.۲. آنچه دو یا چند کلمه یا جمله را به هم پیوند میدهد.۳. [قدیمی] راهب، زاهد، و حکیم ازدنیابریده.
رابطدیکشنری فارسی به انگلیسیadapter, adaptor, bridge, connection, copulative, go-between, intermediary
مرابطلغتنامه دهخدامرابط. [ م َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ مربط. رجوع به مربط و مِربَطَة شود : مکروه است نماز کردن در مرابط اشتر و خر و استر و اسب . (ترجمه ٔ النهایه ٔ طوسی از فرهنگ فارسی معین ).
مرابطلغتنامه دهخدامرابط. [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) مواظب بر کاری . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). ج ، مرابطة، مرابطون . || آنکه در مرز دشمن بسر برد. که ملازم سرحد دشمن است . (از اقرب الموارد). که ملازم مرز و جهاد است . (از متن اللغة). مواظب و ملازم سرحد. قراولی که اسبان خود را در ثغور بلاد دشمن حا
مترابطلغتنامه دهخدامترابط. [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) ماء مترابط؛ آب که سپری نشود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). || پاینده و دائم . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
رابطلغتنامه دهخدارابط. [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) راهب و مرد زاهد و حکیم از دنیا رمیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). راهب و زاهد. (اقرب الموارد). || رابط الحاش : مرد دلیر که از جا نرود. (منتهی الارب ).سخت دل و شجاع و دلیر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || نفس رابط؛ فراخ و پهنا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطب