راتقلغتنامه دهخداراتق . [ ت ِ ] (ع ص ) بمعنی بسته کننده . اسم فاعل از رتق که بمعنی بستن است . (غیاث ) (آنندراج ).
رایاتَکcyber attackواژههای مصوب فرهنگستانتهاجم یک رایانه به رایانۀ دیگر که در نتیجۀ آن محرمانه بودن اطلاعات و یکپارچگی آنها و دسترسی به آنها با اشکال روبهرو میشود
پراتیکواژهنامه آزاد در تعریف فلسفی پراتیک، اینگونه گفته شده است:"پراتیک یعنی مداخله انسان در واقعیت در تمام حیطه های جامعه بشری و طبیعت. تمام درگیریهای انسان با واقعیت، پراتیک است. پراتیک دسته بندی های مختلف دارد". اما بنده آنرا چیدمان عملی دکترین می دانم. مثلآ:در چیدن قوطی های کبریت پشت سر هم، به طوری که با افتادن یک
راتق و فاتقلغتنامه دهخداراتق و فاتق . [ ت ِ ق ُ ت ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) تمشیت دهنده و کارگزار و مصلحت گزار. (ناظم الاطباء). || درّا و دوزا. درنده و دوزنده . همه کاره .
رتقةلغتنامه دهخدارتقة. [ رَ ت َ ق َ ] (ع اِ) پایه . پایگاه . ج ، رَتَق . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ج ِ راتق . (ناظم الاطباء). رجوع به راتق شود. || گشادگی میان انگشتان . (از اقرب الموارد).
درالغتنامه دهخدادرا. [ دَرْ را / دِرْ را ] (نف ) درنده . که درد. درا دوزا. راتق و فاتق . رجوع به درا دوزا، و درا و دوزا شود.
دران و دوزانلغتنامه دهخدادران و دوزان . [ دَرْ را ن ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) درادوزا. راتق و فاتق . رجوع به درادوزا و درانه و دوزانه شود.
کشورمدارلغتنامه دهخداکشورمدار. [ ک ِش ْ وَ م َ ] (ص مرکب ) آنکه محور کار کشوری است . راتق و فاتق امور مملکت . حافظ و مدیر کشور. همه کاره ٔ کشور.
راتق و فاتقلغتنامه دهخداراتق و فاتق . [ ت ِ ق ُ ت ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) تمشیت دهنده و کارگزار و مصلحت گزار. (ناظم الاطباء). || درّا و دوزا. درنده و دوزنده . همه کاره .
دراتقلغتنامه دهخدادراتق . [ ] (اِ) دمشقی گوید: او را فرسنک گویند و درخت شفتالو بود و رنگ درخت او زرد بود و بعضی سرخ بود و پوست چوب او هموار بود و نرم و «آی » گوید: اغلب عجل مصراعی گفته کمرلغة الفرسنک المهالب و معنی او خوخ گفته است ، و شمر گوید: از یکی از زنان قبایل حمیر که بفصاحت مشهور بود از
فراتقلغتنامه دهخدافراتق . [ ف ُ ت ِ ] (معرب ، اِ)معرب فلاته و فراته . (یادداشت بخط مؤلف ). در منتهی الارب و اقرب الموارد یافت نشد. رجوع به فراته شود.