رادبرزینلغتنامه دهخدارادبرزین . [ ب َ ] (اِخ ) نام یکی از نجبای ایرانیان معاصر بهرام گور پادشاه ساسانی : دگر رادبرزین رزم آزمای کجا زابلستان ازو بد بپای . فردوسی .بیاورد هم قارن برزمهردگر رادبرزین آژنگ چهر.فرد
رادبرزینفرهنگ نامها(تلفظ: rād barzin) جوانمردِ بلند مرتبه ؛ (در اعلام) یکی از نجبای ایرانیان معاصر بهرام گور ساسانی .
آژنگ چهرلغتنامه دهخداآژنگ چهر. [ ژَ چ ِ ] (اِخ ) لقب رادبرزین : همان نیز چون قارن و برزمهردگر رادبرزین آژنگ چهر.فردوسی .
خرادبرزینلغتنامه دهخداخرادبرزین . [ خ َرْ را ب َ ] (اِخ ) نام یکی از پهلوانان دربار کیکاوس : چو فرهاد و خرادبرزین و گیوسرافرازبهرام و گستهم و نیو.فردوسی .
خرادبرزینلغتنامه دهخداخرادبرزین . [ خ َرْ را ب َ ] (اِخ ) نام آتشکده ای بوده است : چو بشنید ازو شاه سوگند خوردبخرادبرزین و خورشید زرد.فردوسی .
خرادبرزینلغتنامه دهخداخرادبرزین . [ خ َرْ راب َ ] (اِخ ) نام یکی از مستشاران هرمزد : همی بود خرادبرزین سه ماه همی داشت این رازها را نگاه .فردوسی .