رادمردیلغتنامه دهخدارادمردی . [ م َ ] (حامص مرکب ) عمل رادمرد. کریم طبعی . بخشندگی . جوانمردی . آزادمردی : سوی مرزدارانش نامه نوشت که خاقان ره رادمردی بهشت . دقیقی .رادمردی به دهر دانی چیست با هنرتر ز خلق دانی کیست آنکه با دوس
فتوتفرهنگ مترادف و متضاد۱. ایثار، جوانمردی، رادمردی، رادی، مردانگی، همت ۲. جوانی ۳. سخا، سخاوت، کرم، بخشندگی
راتیلغتنامه دهخداراتی . (حامص ) رادی . رادمردی .در اوستا راتی آمده از مصدر «را» که بمعنی بخشیدن ودادن است . اراتی با حرف نفی «اَ» بمعنی نارادی یا ناجوانمردی و لئامت است . (فرهنگ ایران باستان ص 95).
ابوذرلغتنامه دهخداابوذر. [ اَ ذَرر ] (اِخ ) کشی ، خراسانی . منوچهری در بیت ذیل نامی از این شاعر خراسانی کشی برده است :در خراسان بوشعیب و بوذر آن ترک کشی و آن صبور پارسی و آن رودکی ّچنگ زن .و در لغت نامه ٔ اسدی بیت ذیل از ابوذر آمده است شاهد کلمه ٔ سنگله :گفتم که ارمنی است مگر خ
ترک کشی ایلاقیلغتنامه دهخداترک کشی ایلاقی . [ ] (اِخ ) مراد از ترک کشی ... همان شاعریست که ترک یا ترکی کشی ایلاقی نام داشته و از شاعران زمان سامانیان بوده است . (احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1138). دکتر صفا آرد: عوفی نام او را ترکی کشی ای
اندرگذشتنلغتنامه دهخدااندرگذشتن . [ اَ دَ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) گذشتن . عبور کردن : به روم و بهندوستان بربگشت ز دریا و تاریکی اندرگذشت . فردوسی .وزان کاخ فرخ چو اندرگذشتی یکی رود آب اندر او همچو شکر. فرخی .</