راستا راستلغتنامه دهخداراستا راست . (ق مرکب ) برابر. مساوی . سواء. سوی : زیدبن علی بر یکجای درنگ نکردی از بیم آنکه یوسف بن عمرو بداند و یکچند پیش از دیان بود و شاعیان همی آمدند و او را بیعت همی کردند بر کتاب خدای و سنت رسول صلی اﷲ علیه و سلم و جهاد کردن با ظالمان ... و بخشید
راستالغتنامه دهخداراستا. (ص ) راست باشد که نقیض کج است . || (اِ) راه و صراط. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). || مقابل . روبرو. (ناظم الاطباء). مقابل چپ . راستا و چپا بمعنی طرف راست و طرف چپ استعمال شده . (حاشیه ٔ بیهقی چ فیاض ) : پس بیرون آمد موسی از مدینه ٔ مذکوره
راستافرهنگ فارسی عمید۱. زمینۀ موردنظر؛ مورد؛ باره: در راستای بهبود کیفیت، در این راستا.۲. (ریاضی) امتداد.۳. [مقابلِ چپ] [قدیمی] راست.⟨ به راستایِ: [قدیمی] در حقِ؛ دربارۀ: به راستای تو.
تریاق الطینلغتنامه دهخداتریاق الطین . [ ت َ / ت ِرْ قُطْ ط ] (ع اِ مرکب ) بگیرند گِل ِ مختوم و حب الفار راستا راست بکوبند و به روغن گاو بمالند و چرب کنند و به انگبین بسرشند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
تریاق اربعهلغتنامه دهخداتریاق اربعه . [ ت َ / ت ِرْ ق ِ اَ ب َ ع َ / ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) معجونی است دافع زهرها و مفید صرع و لقوه . اجزایش چهار است : جنطیانا، حب الفار، زراوند، مر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بگیرند زراوند ط
تریاق ثمانیهلغتنامه دهخداتریاق ثمانیه . [ ت َ / ت ِرْق ِ ث َ ی َ / ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تریاقی که از اختلاط و اخلاط (مرکبات ) هشت گانه سازند و سود آن بیشتر از تریاق اربع است . (از بحر الجواهر). تریاقی که از هشت خلط کنند. (ی
طبرزدلغتنامه دهخداطبرزد. [ طَ ب َ زَ ] (معرب ، اِ) معرب تبرزد. مأخوذ از پهلوی تورزت ، در سانسکریت (دخیل ). توارجه . (برهان قاطع چ معین ذیل تبرزد). بعضی چنین گفته اند: مُعرب است ، گویا که اطراف آن کنده شده به تبر. طبرزن و طبرزل ، مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکر. صاحب صحاح گوید: طبرزد، نو
مجلسلغتنامه دهخدامجلس . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) محل نشستن . مجلسة مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). محل نشستن مردمان . ج ، مجالس . (ناظم الاطباء). نشستنگاه . نشستنگه . نشستن جای . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || محل اجتماع و انجمن و محفل و مجمعجهت شور و مذاکره و مشاوره و مکال
راستالغتنامه دهخداراستا. (ص ) راست باشد که نقیض کج است . || (اِ) راه و صراط. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). || مقابل . روبرو. (ناظم الاطباء). مقابل چپ . راستا و چپا بمعنی طرف راست و طرف چپ استعمال شده . (حاشیه ٔ بیهقی چ فیاض ) : پس بیرون آمد موسی از مدینه ٔ مذکوره
راستافرهنگ فارسی عمید۱. زمینۀ موردنظر؛ مورد؛ باره: در راستای بهبود کیفیت، در این راستا.۲. (ریاضی) امتداد.۳. [مقابلِ چپ] [قدیمی] راست.⟨ به راستایِ: [قدیمی] در حقِ؛ دربارۀ: به راستای تو.
راستالغتنامه دهخداراستا. (ص ) راست باشد که نقیض کج است . || (اِ) راه و صراط. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). || مقابل . روبرو. (ناظم الاطباء). مقابل چپ . راستا و چپا بمعنی طرف راست و طرف چپ استعمال شده . (حاشیه ٔ بیهقی چ فیاض ) : پس بیرون آمد موسی از مدینه ٔ مذکوره
قبا راستالغتنامه دهخداقبا راستا. [ ق َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بازاری . قبا سه چاکی . رجوع به قبا سه چاکی شود.
راستافرهنگ فارسی عمید۱. زمینۀ موردنظر؛ مورد؛ باره: در راستای بهبود کیفیت، در این راستا.۲. (ریاضی) امتداد.۳. [مقابلِ چپ] [قدیمی] راست.⟨ به راستایِ: [قدیمی] در حقِ؛ دربارۀ: به راستای تو.
براستالغتنامه دهخدابراستا. [ ب ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (از: ب + راستا) براستای . در حق . درباره ٔ. درباب .(فرهنگ فارسی معین ) : اینک عنان با عنان تو نهادم مکافات این مکرمت را که براستای من کردی . (تاریخ بیهقی ). و هارون براستای وی (فضل برمک ) آن نیکویی فرمود کز حد بگذشت