راستینهلغتنامه دهخداراستینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) بمعنی حقیقی و واقعی . (آنندراج ). بمعنی راستین باشد که حقیقی است . (برهان ) : و این میان [ زمین که در میان عالم است ] راستینه میان است . (التفهیم ).پر کن صنما هلا قنینه ز آن آب
راستینیلغتنامه دهخداراستینی . (ص نسبی ) حقیقی . واقعی . و القولنج بالحقیقة هو اسم لما کان السبب فیه بالامعاء الغلاظ قولون ... و ان کان فی الامعاء الدقاق فالاسم المخصوص به بحسب المتعارف الصحیح . (قانون ابن سینا ص 232) : و کیلوس اندر جگر پخ
نومسلمانلغتنامه دهخدانومسلمان . [ ن َ / نُو م ُ س َ ] (ص مرکب ) تازه مسلمان . (ناظم الاطباء). آنکه تازه به دین اسلام گرویده است . (فرهنگ فارسی معین ).جدیدالاسلام : گفت این مرد نومسلمان مردی راستینه است . (تفسیر ابوالفتوح ) (فرهنگ فارسی معی