راستدینیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب استدینی، اعتقاد بهدیناکثریت، درستاعتقادی، درستآیینی، فریوری، هنجار همرنگی باجماعت، سنت گرایی، دنبالهروی، تطبیق، رعایت اصولگرایی، بنیادگرایی، تعصب
دین پرستلغتنامه دهخدادین پرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) دیندار. با دین . متدین . مؤمن : که ما راست گشتیم و هم دین پرست کنون زند زردشت زی ما فرست . دقیقی .چنین گفت کز دین پرستان ماهم از پاکدل زیردستان ما. فردوسی
ارثذوکسيدیکشنری عربی به فارسیفريور , درست , داراي عقيده درست , مطابق عقايد کليساي مسيح , مطابق مرسوم , پيرو کليساي ارتدکس , فريوري , راست ديني , ارتدکسي
تطبیقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم پیروی ازقاعده، بهقاعدهبودن]، انطباق، دنبالهروی، تبعیت، متابعت، انطباق، همخوانی، پیروی، سازگاری، توافق، مطابقت تدین، اقتدا، وفقپذیری، نرمی، فرمانبرداری، تسلیم، حرفشنوی، سخنشنوی، اطاعت مبادی آداب بودن، تعارف همرنگی باجماعت، راستدینی مناسبت، مُد، عادت، قاعده