رافیدلغتنامه دهخدارافید. (فرانسوی ، اِ) اسم تبلوراتی بشکل سوزن که در بعضی از سلول های حیوانی و نباتی موجود است . رجوع به گیاه شناسی ثابتی ص 127 و 62 شود.
شناور نجات بادیlife raft/life-raft/liferaftواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شناور لاستیکی که در آن آب آشامیدنی و رادیو اضطراری و خیمهای برای ایجاد سایه بر سر نفرات در نظر گرفته و تعبیه شده است و در هنگام غوطهور شدن در آب، بهطور خودکار رها و از هوا پر میشود
کلک نجاتlife raft/ liferaft , pontoon raftواژههای مصوب فرهنگستانشناوری کلکمانند با قابلیت بادشوندگی که برای نجات در مواقع اضطراری به کار میرود
رافثلغتنامه دهخدارافث . [ ف ِ ] (ع ص ) فحش دهنده در حال جماع . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فحش دهنده . (از المنجد) (از آنندراج ). زن فحش دهنده . (از ناظم الاطباء).
رافدلغتنامه دهخدارافد. [ ف ِ ] (اِخ ) رودخانه ٔ فرات را گویند. (از شعوری ج 2 ورق 4) : سرشکم گشته چون جیحون و رافدگرفته روی عالم همچو دریا.ابوالمعالی (از شعوری ).
رافیدیملغتنامه دهخدارافیدیم . (اِخ ) بنا به افسانه های عبری ، ناحیه ای بوده در صحرای تیه . که یازدهمین منزل بنی اسرائیل بوده معجزه ٔ معروف حضرت موسی ، که عصا را بر زمین زد و آب جاری شد در آنجا صورت گرفته است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
رافیدیملغتنامه دهخدارافیدیم . (اِخ ) بنا به افسانه های عبری ، ناحیه ای بوده در صحرای تیه . که یازدهمین منزل بنی اسرائیل بوده معجزه ٔ معروف حضرت موسی ، که عصا را بر زمین زد و آب جاری شد در آنجا صورت گرفته است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
مرافیدلغتنامه دهخدامرافید. [ م َ ] (ع ص ، اِ) گوسپندان که شیر خشک نکنند در تابستان و زمستان . (از منتهی الارب ). گوسفندانی در هر فصلی شیر دهند. (ناظم الاطباء). گوسپندی که در تابستان و زمستان شیرش قطع نشود. (از اقرب الموارد). رجوع به مُرافِد شود.