رامدلغتنامه دهخدارامد. [ م َ ] (اِخ ) بنا بنوشته ٔ ابوریحان بیرونی نام یکی از رودخانه های هند بوده که از کوه پاژراتر سرچشمه میگرفته است . رجوع به ماللهند ص 128 شود.
پیرامیدلغتنامه دهخداپیرامید. (فرانسوی ، اِ) هرم . || (اِخ ) از این کلمه بصورت جمع اهرام مصر مرادست . رجوع به اهرام شود.
پرامیدلغتنامه دهخداپرامید. [ پ ُ اُ / پ ُ اُم ْ می ](ص مرکب ) که امید بسیار دارد. امیدوار : چو بیدار گشتم شدم پرامیداز آن تاج رخشان و باز سپید. فردوسی .بپوشید پس جامه ٔ نو سپیدنیایش کنان رفت و دل
پرآمد و شدلغتنامه دهخداپرآمد و شد. [ پ ُ م َ دُ ش ُ ] (ص مرکب ) که آمدن و شدن مردم آنجا بسیار باشد. که اختلاف مردمان آنجای متواتر باشد.
رامداسلغتنامه دهخدارامداس . (اِخ ) قصبه ای است در ایالت پنجاب پاکستان و 40هزارگزی شمال امریچار و در آن قصبه معبد بزرگی برای پیروان مذهب سیک وجود دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
رامدروغلغتنامه دهخدارامدروغ . (اِخ ) رامدروگ . تلفظ ترکی رامدروگ . رجوع به رامدروگ در همین لغت نامه شود.
رامدروگلغتنامه دهخدارامدروگ . (اِخ ) رامدروغ . قصبه ای است در کنار رودخانه ٔ ملپاری و 33هزارگزی جنوب باختری کلدکی از ایالت دکن هندوستان که مرکز حکومت میباشد. و قلعه ای بنام راما دارد که بسیار معروف است و تیپو صاحب پس از هفت ماه محاصره آنجا را گشوده است . این ناح
رامداسلغتنامه دهخدارامداس . (اِخ ) قصبه ای است در ایالت پنجاب پاکستان و 40هزارگزی شمال امریچار و در آن قصبه معبد بزرگی برای پیروان مذهب سیک وجود دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
رامدروغلغتنامه دهخدارامدروغ . (اِخ ) رامدروگ . تلفظ ترکی رامدروگ . رجوع به رامدروگ در همین لغت نامه شود.
رامدروگلغتنامه دهخدارامدروگ . (اِخ ) رامدروغ . قصبه ای است در کنار رودخانه ٔ ملپاری و 33هزارگزی جنوب باختری کلدکی از ایالت دکن هندوستان که مرکز حکومت میباشد. و قلعه ای بنام راما دارد که بسیار معروف است و تیپو صاحب پس از هفت ماه محاصره آنجا را گشوده است . این ناح