رامشگهلغتنامه دهخدارامشگه . [ م ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف رامشگاه . انجمن و مجلس شادی وخوشی . بزم عیش و طرب : بیاراست رامشگهی شاهوارشد ایوان بکردار باغ بهار. فردوسی .بفرمود کان بندی میزبان بیاید به رامشگه مرزبان . <p class="
رامشهلغتنامه دهخدارامشه . [ م ِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جرقویه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان شهرضا واقع در 95هزارگزی جنوب خاوری شهرضا، متصل براه رامشه به حسن آباد. این ده در کوهستان واقع شده و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 2786
رامسةلغتنامه دهخدارامسة. [ م ِ س َ ] (ع ص ، اِ) مفرد رامسات . بادی که اثر را بپوشد. (از متن اللغة) (از مهذب الاسماء).
رامسهواژهنامه آزاددر استان خوزستان به حرکت وسایل نقلیه در جهت عبور ممنوع و خلاف جهت سایر وسایل نقلیه گفته می شود دراستان خوزستان به حرکت وسایل نقلیه درجهت عبور ممنوع وخلاف جهت سایر وسایل نقلیه اطلاغ میشود
اﷲآباد رامشهلغتنامه دهخدااﷲآباد رامشه . [ اَل ْ لاه دِ ش َ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان جرقویه بخش حومه ٔ شهرستان شهرضا، در 61 هزارگزی جنوب خاوری شهرضا و 4 هزارگزی راه ارابه رو فیض آباد به اﷲآباد. جلگه است ، و سکنه ٔ آن <span clas