راهنمونguidelineواژههای مصوب فرهنگستانخط یا ردیفی از چراغهای نصبشده بر روی باند و خزشراه که خلبان هواگَرد در هنگام خزش باید آن را مبنا قرار دهد
نمونلغتنامه دهخدانمون . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف ) نماینده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هادی . دلیل . (ناظم الاطباء).- رهنمون ؛ هادی راه . (ناظم الاطباء). راه نماینده . راهنمای . رهنما. || نشان
نمونفرهنگ فارسی عمید۱. نماینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): رهنمون.۲. [قدیمی] اشاره؛ رمز.۳. [قدیمی] مثل؛ مانند.
شباهت خانوادگیfamily resemblanceواژههای مصوب فرهنگستانمیزان بازتاب ساختار پیشنمون یک مقوله در هر یک از اعضای آن
رونمایی هواگردrollout2/roll-out2, RO2واژههای مصوب فرهنگستانپردهبرداری از اولین پیشنمون هواگرد یا هواگرد نو بهمنظور تحویل آن به خریدار
ساختار پیشنمونprototype structureواژههای مصوب فرهنگستانساختار متشکل از مشخصههای تکرارشونده در اعضای یک مقوله که تجمع آنها به شکلگیری پیشنمون آن مقوله منجر میشود
نمون کردنلغتنامه دهخدانمون کردن . [ ن ُ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب )نمودن . اظهار کردن . بازگفتن . شرح دادن : دبیری را همانگه نزد خود خواندسخن های چو زهر از دل برافشاندز شهر و با همه شاهان نمون کردکه بی دین چون شد و زنهارچون خو